یه تابستون صد خاطره✨🌸
یه تابستون صد خاطره✨🌸
پارت پنجم🌸✨
کاواره
ا. ت:چیکار کردی
تهیونگ: کاری کردم که باورشون بشه
ا. ت:هوف هدفت چیه تهیونگ
تهیونگ:هدفم اینه که بت کمک کنم
ا. ت:تو منو نمیشناسی چرا اینکارو میکنی
تهیونگ:چون جلوشون مسخره عالم میشی
ا. ت:این دلیل منطقیتههه
تهیونگ:چون چوننن دوس
ا. ت:ول کن اصن حرف زدن با تو مایه دردسره بهم زنگ نزنن
تهیونگ:ولیی ا. تتت
تو خیابون
ا. ت:هوف هم دوسش دارم هم ازش متنفرم نمیدونم چیکا کنمممم نفسمو بند میارههه اههه باید وایمیسادم تا بگه چرا عجول شدممم
کوک:عه ا. ت
ا.ت:عه کوک
کوک:اوکیی
ا. ت:چرا رفتی
کوک:اعصابم خورد شده بود
ا. ت:نکنه نکنه
کوک:نکنه چی
ا. ت:از من خوشت میاد
کوک:تازه فهمیدی
ا ت:خب نمیدونم
کوک برمیگرده و ا. ت بغل میکنه)
ا. ت:چیکا میکنی
کوک:بزار یکم اینشکلی بمونه
تهیونگ داشت راه میرفت میبینتشون
کوک:تهیونگ و میبینه ولی ا. ت ول نمیکنه
تهیونگ از اعصبانیت میره)
ا. ت:خب کوک
کوک:جانم
ا. ت:من نمیتونم احساساتت رو قبول کنم
کوک:من بهت وقت میدم ا. ت
ا. ت:ولی من یکی دیگه رو دوست دارم
کوک:تهیونگ
ا. ت:مهمه
کوک:گفتم بهت زمانن میدم
ا. ت:نمیتونم بهت حسی داشته باشمم کوککک تو جای دوستمو داری هیچوقت نمیتونم بت حسی داشته باشممم
کوک:چرا اینشکلی میکنی تهیونگ بهت اسیب میرسونه
ا.ت:چرا وقتی باهام سنمی نداری ارد میدی ( با اعصبانیت)
کوک:چون دوست دارمم
ا. ت:من دیگه نمیتونم بیشتر از این توضیح بدم میرممم
کوک:برووو
بیو ا. ت:خب حالا ساعت دو نصفه شب تک تنها تو خیابون های بوسان که یه ماه اومدم و نمیدونم خونمون کجاست گیر افتادم بزار ببینم گوشیم شارژ داره
روشنن شوو هوف نهههههه فک کنم باید از سمت چپ برم به نفر میبینم که یه جکت کشکی چرم پوشیده چقد شبیهه تهیونگ یکم احساس خطر دارم بدو بدو میرم سمتش اوه این تهیونگ
ا. ت:تهیونگ
تهیونگ:برو باهمون که بغلش میکردی
ا. ت:دیدی
تهیونگ:نه ندیدم
ا. ت:تهیونگ من گم شدم تروخدا اینشکلی ول نکن برو
تهیونگ:هوف ا. ت من امشب بخاطر تو اومدم و توهم رفتی تو بغل اون یارو
ا. ت:ولی😔
تهیونگ:ولی نداره ا. ت تو نذاشتی حرفم بزنم
ا. ت:تهیونگ منن
تهیونگ:متسفی یا میخای بری یا کوک دوست داری
ا. ت:مننننن خیلی دارم اذیت میشم همه بهم فشار میارن مخصوصن کوک ولی من همچنان بهت اعتماد دارم
تهیونگ:نداشته باشش
ا. ت:نمیتونم
تهیونگ:میدونی چیه اشتباه کردم دوست
ا. ت:چیی
تهیونگ:دوست داشتمم
ا. ت:تهیونگ تو باید زود تر بهم میگفتی
تهیونگ:بعد پارتی میخاستم بت بگم گوشیت زنگ خورد بعدشم الان میخاستم بهت بگم گذاشتی رفتی حالا بت گفتم
ا. ت:من متاسفم
تهیونگ:ولش کن بیا بریم
پایان این پارت
مرسی واسه حمایت اتون
امید وارم خوشتون بیاد💅✨
پارت پنجم🌸✨
کاواره
ا. ت:چیکار کردی
تهیونگ: کاری کردم که باورشون بشه
ا. ت:هوف هدفت چیه تهیونگ
تهیونگ:هدفم اینه که بت کمک کنم
ا. ت:تو منو نمیشناسی چرا اینکارو میکنی
تهیونگ:چون جلوشون مسخره عالم میشی
ا. ت:این دلیل منطقیتههه
تهیونگ:چون چوننن دوس
ا. ت:ول کن اصن حرف زدن با تو مایه دردسره بهم زنگ نزنن
تهیونگ:ولیی ا. تتت
تو خیابون
ا. ت:هوف هم دوسش دارم هم ازش متنفرم نمیدونم چیکا کنمممم نفسمو بند میارههه اههه باید وایمیسادم تا بگه چرا عجول شدممم
کوک:عه ا. ت
ا.ت:عه کوک
کوک:اوکیی
ا. ت:چرا رفتی
کوک:اعصابم خورد شده بود
ا. ت:نکنه نکنه
کوک:نکنه چی
ا. ت:از من خوشت میاد
کوک:تازه فهمیدی
ا ت:خب نمیدونم
کوک برمیگرده و ا. ت بغل میکنه)
ا. ت:چیکا میکنی
کوک:بزار یکم اینشکلی بمونه
تهیونگ داشت راه میرفت میبینتشون
کوک:تهیونگ و میبینه ولی ا. ت ول نمیکنه
تهیونگ از اعصبانیت میره)
ا. ت:خب کوک
کوک:جانم
ا. ت:من نمیتونم احساساتت رو قبول کنم
کوک:من بهت وقت میدم ا. ت
ا. ت:ولی من یکی دیگه رو دوست دارم
کوک:تهیونگ
ا. ت:مهمه
کوک:گفتم بهت زمانن میدم
ا. ت:نمیتونم بهت حسی داشته باشمم کوککک تو جای دوستمو داری هیچوقت نمیتونم بت حسی داشته باشممم
کوک:چرا اینشکلی میکنی تهیونگ بهت اسیب میرسونه
ا.ت:چرا وقتی باهام سنمی نداری ارد میدی ( با اعصبانیت)
کوک:چون دوست دارمم
ا. ت:من دیگه نمیتونم بیشتر از این توضیح بدم میرممم
کوک:برووو
بیو ا. ت:خب حالا ساعت دو نصفه شب تک تنها تو خیابون های بوسان که یه ماه اومدم و نمیدونم خونمون کجاست گیر افتادم بزار ببینم گوشیم شارژ داره
روشنن شوو هوف نهههههه فک کنم باید از سمت چپ برم به نفر میبینم که یه جکت کشکی چرم پوشیده چقد شبیهه تهیونگ یکم احساس خطر دارم بدو بدو میرم سمتش اوه این تهیونگ
ا. ت:تهیونگ
تهیونگ:برو باهمون که بغلش میکردی
ا. ت:دیدی
تهیونگ:نه ندیدم
ا. ت:تهیونگ من گم شدم تروخدا اینشکلی ول نکن برو
تهیونگ:هوف ا. ت من امشب بخاطر تو اومدم و توهم رفتی تو بغل اون یارو
ا. ت:ولی😔
تهیونگ:ولی نداره ا. ت تو نذاشتی حرفم بزنم
ا. ت:تهیونگ منن
تهیونگ:متسفی یا میخای بری یا کوک دوست داری
ا. ت:مننننن خیلی دارم اذیت میشم همه بهم فشار میارن مخصوصن کوک ولی من همچنان بهت اعتماد دارم
تهیونگ:نداشته باشش
ا. ت:نمیتونم
تهیونگ:میدونی چیه اشتباه کردم دوست
ا. ت:چیی
تهیونگ:دوست داشتمم
ا. ت:تهیونگ تو باید زود تر بهم میگفتی
تهیونگ:بعد پارتی میخاستم بت بگم گوشیت زنگ خورد بعدشم الان میخاستم بهت بگم گذاشتی رفتی حالا بت گفتم
ا. ت:من متاسفم
تهیونگ:ولش کن بیا بریم
پایان این پارت
مرسی واسه حمایت اتون
امید وارم خوشتون بیاد💅✨
۳.۲k
۲۴ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.