پسر عموی من
پسر عموی من
3
کوک: ولی اینا چرتو پرتن!
یونجی:(بقض کرده بچه)
چرا اینطوری شدی؟
کوک اروم میخنده و یونجی رو تو بغل خودش میکشونه
کوک: من داشتم شوخی میکردم
معلومه ک هنوزم اینا برام با ارزشن!
یونجی رو از بغل خودش میکشه بیرون و اشکاشو با دستاش پاک میکنه
یونجی با موشتای ریز میزنه ب باروزش
یونجی: بیشورر میدونی چقدر ذوق داشتمم هققق واقعا ک احمقی
کوک: خیلخوب کوچولو بیا بغلم گریه نکن
یونجی: یاا فقط 4ماه ازم بزرگترییی!
کوک: بلخره ک بزرگترم
یونجی: هققق خیلی دلم برات تنگ شده بود
کوک: منم:)
(ننه یونجی م. ی بابا یونجی ب. ی
ننه کوک م. ک بابا کوک ب. ک)
م. ی: فکنم باید یونجی رو بدم ب شما
(دم در فال گوش وایستادن)
م. ک: اره فکنم اینا ی رابطه ای دارن باید زود عقد کنن
یونجی: یااا اوماااااا زن عموو تو چراا
م. ک: خب دروغ میگیم؟ خیلی بهمم میاین
یونجی: منن 17سالمههه چجور شوهر کنمممم؟
کوک: چیه یعنی نمیتونی شوهر کنی؟
یونجی: یااا کوککک
کوک: خیلخوب مامان زن عمو میشه مارو تنها بزارید؟
م. ی: خیلخوب ما میریم شما هم ادامه بدید
(با پوزخند)
یونجی:یاااااااااا اوماااااااا
م. ی: ای مرض کرشدم
یونجی: برید دیگههه
(رفتن)
کوک: هنوزم اون جیقه سر جاشه پس؟(با خنده)
یونجی: یاا حساب توعم میرسم!
کوک: وای وای چقدر ترسیدم از این کوچولو نیم وجبی من ترو با ی دست بلند میکنم
یونجی:نیمتونییی
کوک: نشونت بدم؟
3
کوک: ولی اینا چرتو پرتن!
یونجی:(بقض کرده بچه)
چرا اینطوری شدی؟
کوک اروم میخنده و یونجی رو تو بغل خودش میکشونه
کوک: من داشتم شوخی میکردم
معلومه ک هنوزم اینا برام با ارزشن!
یونجی رو از بغل خودش میکشه بیرون و اشکاشو با دستاش پاک میکنه
یونجی با موشتای ریز میزنه ب باروزش
یونجی: بیشورر میدونی چقدر ذوق داشتمم هققق واقعا ک احمقی
کوک: خیلخوب کوچولو بیا بغلم گریه نکن
یونجی: یاا فقط 4ماه ازم بزرگترییی!
کوک: بلخره ک بزرگترم
یونجی: هققق خیلی دلم برات تنگ شده بود
کوک: منم:)
(ننه یونجی م. ی بابا یونجی ب. ی
ننه کوک م. ک بابا کوک ب. ک)
م. ی: فکنم باید یونجی رو بدم ب شما
(دم در فال گوش وایستادن)
م. ک: اره فکنم اینا ی رابطه ای دارن باید زود عقد کنن
یونجی: یااا اوماااااا زن عموو تو چراا
م. ک: خب دروغ میگیم؟ خیلی بهمم میاین
یونجی: منن 17سالمههه چجور شوهر کنمممم؟
کوک: چیه یعنی نمیتونی شوهر کنی؟
یونجی: یااا کوککک
کوک: خیلخوب مامان زن عمو میشه مارو تنها بزارید؟
م. ی: خیلخوب ما میریم شما هم ادامه بدید
(با پوزخند)
یونجی:یاااااااااا اوماااااااا
م. ی: ای مرض کرشدم
یونجی: برید دیگههه
(رفتن)
کوک: هنوزم اون جیقه سر جاشه پس؟(با خنده)
یونجی: یاا حساب توعم میرسم!
کوک: وای وای چقدر ترسیدم از این کوچولو نیم وجبی من ترو با ی دست بلند میکنم
یونجی:نیمتونییی
کوک: نشونت بدم؟
۱۶.۶k
۳۰ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.