امشب دوباره دست غزل می سپارمت

امشب دوباره دست غزل می سپارمت

هرگزمباد لحظه ای تنها گذارمت

ماه منی ومثل خدایان ستودنی

بیهوده نیست این همه من دوست دارمت

جایی که چشم آینه ها خیس خاطره است

هرگزعجیب نیست که من هم ببارمت

وقتی که در حوالی تو پرسه می زنم

خود را کنار چشم تو جا می گذارمت

هر صبح من به میمنت روی ماه تو

خورشید را برای تماشا بیارمت

ای با تمام آینه ها مهربانترین!

حتما برای قلب خودم بر می دارمت

بی شک تو را برای غزل آفریده اند

من هم دوباره دست غزل می سپارمت
#
دیدگاه ها (۶)

شانس منه خخخخ

راستش آمده بودم که بگویم بانومی شود شاعر چشمان زلالت باشم ؟ت...

بزن دف را که من امشب خراب یاد دلدارمپرُ از عشقم ولبریزم تُهی...

دهانت را میبویند مبادا که گفته باشی دوستت می دارم.دلت را میب...

سلام روز قشنگت به‌خیر لب شکریسلامتی، خبری تازه نیست خوش‌خبری...

ملت شما آخرش حساب کنین که هم ما داریم گوه می خوریم هم اینا !...

یادته همیشه می گفتم دوس دارم از دور ببینمت؟ بعد تو لجباز می ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط