🖤
رمان: شیشه یخ زده💨
پارت: ۲
کیان: دیدیش! 🥺🙃
کاوه: کیو؟
دختره رو دیه کاوه
آها اره دیدمش خب که چی
کیان: هچی ولش، من برم پولو حساب کنم
کاوه گف هنوز قهوه تو نخوردی؟
کیان: حالا وقت هس
کیان رفت و بعد از یه ربع برگشت کاوه گف نیم ساعته رفتی
کیان: نه بابا هنوز ۲ دقیقه نشده که
کاوه آدم درونگرایی بود و همه چیو فهمید
برای اینکه مطمئن بشه گف اه این چه هات چاکلتیه بعد گف خانم بیا ببینم این چیه آوردی؟!
کیان بلند شد گف کاوه نمیدونی به یه خانم محترم نباید این جوری صحبت کنی
بعد کاوه گف اوکی، ببخشید خانم اشتباه شده :|
کاوه فهمید کیان کراش زده
کیان آدمی نبود که هرکیو دید کراش بزنه ولی بعد از ۶ یا نمیدونم ۷ سال پیش که یه دختری دلشو شکوند و اون بد ضربه خورد دیگه عاشق کسی نشده بود تا......
الان 😂😍
کاوه قرار بود سر موضوع...... با کیان صحبت کنه ولی این اتفاق افتادپ یادش رفت......
💜✨
💜💜✨
💜💜💜✨
💜💜💜💜✨
💜💜💜💜💜✨
پارت: ۲
کیان: دیدیش! 🥺🙃
کاوه: کیو؟
دختره رو دیه کاوه
آها اره دیدمش خب که چی
کیان: هچی ولش، من برم پولو حساب کنم
کاوه گف هنوز قهوه تو نخوردی؟
کیان: حالا وقت هس
کیان رفت و بعد از یه ربع برگشت کاوه گف نیم ساعته رفتی
کیان: نه بابا هنوز ۲ دقیقه نشده که
کاوه آدم درونگرایی بود و همه چیو فهمید
برای اینکه مطمئن بشه گف اه این چه هات چاکلتیه بعد گف خانم بیا ببینم این چیه آوردی؟!
کیان بلند شد گف کاوه نمیدونی به یه خانم محترم نباید این جوری صحبت کنی
بعد کاوه گف اوکی، ببخشید خانم اشتباه شده :|
کاوه فهمید کیان کراش زده
کیان آدمی نبود که هرکیو دید کراش بزنه ولی بعد از ۶ یا نمیدونم ۷ سال پیش که یه دختری دلشو شکوند و اون بد ضربه خورد دیگه عاشق کسی نشده بود تا......
الان 😂😍
کاوه قرار بود سر موضوع...... با کیان صحبت کنه ولی این اتفاق افتادپ یادش رفت......
💜✨
💜💜✨
💜💜💜✨
💜💜💜💜✨
💜💜💜💜💜✨
- ۲.۴k
- ۰۴ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط