ارباب من
ارباب من
پارت 13
راه افتادم و به سمت خونه هانا رفتم چون وسایلمو اونجا گذاشته بودم
هانا: کیه؟
یوری: باز کن منم
..
یوری:سلام هانا
هانا: سلام خوبی؟
یوری: مرسی...هانا وسایل و چمدونم تو کدوم اتاقته؟
هانا: اونجا(اشاره به سمت راستش اتاق کنار اشپزخونه)چرا ؟
یوری: قراره برم یه جای دیگه کار کنم
هانا : واقعا ؟ تو که از کار توی رستوران خیلی تعریف میکردی
یوری:واقعیتش بهم درخواست دادن تا آشپز یه عمارت بشم
هانا: واقعا؟ اینکه خیلی خوبه ولی چرا گرفته ای؟
یوری: چون حس خوبی بهش ندارم ولی موقعیت و جایگاهمو عوض میکنه
هانا: بیا بشین ببینم... چرا حس خوبی بهش نداری
یوری: (نشست) خب احساس میکنم یه جای کار میلنگه و اینجا یه چیزی مشکوکه و حس بدی بهم میده
هانا: کلا تعریف کن چجوری بهت درخواست دادن و چی گفتن
یوری: (یوری شروع میکنه توضیح دادن اینکه تازه اومده رستوران اون.روز جونگ سو تو رستوران نگاش میکرده و اینکه این درخواست یهویی و... بوده ننوشتم چون زیادی طولانی بود)
هانا: از نظر من چیزیش عجیب نیست ولی اگر یهو اتفاقی افتاد بهم پیام بده
یوری: باشه مرسی..
هانا: امشب رو هم پیش خودم بمون چون دیگه میخوای بری
یوری: باشه بازم داری اذیت میشی
هانا: دیگه این حرفو نزن
یوری: من میرم یه دوس بگیرم
هانا: باشه برو منم شامو حاضر میکنم
یوری=
رفتم حمام و خودمو خشک کردم و اومدم بیرون
هانا: اومدی؟
یوری: اره
هانا: شام حاضره بیا
رفتم نشستم پای میز و با هم شام و خوردیم
.
.
.
هانا: خوابت میاد یوری؟
یوری: نه چطور ؟
هانا: فیلم ببینم؟
یوری: اره خوبه خیلی وقته با هم فیلم ندیدیم
هانا یه فیلم گذاشت و با هم دیدیم
اینم پارت جدید امشب هم یه پارت دیگه میزارم واستون به شرطی که حمایت شه
پارت 13
راه افتادم و به سمت خونه هانا رفتم چون وسایلمو اونجا گذاشته بودم
هانا: کیه؟
یوری: باز کن منم
..
یوری:سلام هانا
هانا: سلام خوبی؟
یوری: مرسی...هانا وسایل و چمدونم تو کدوم اتاقته؟
هانا: اونجا(اشاره به سمت راستش اتاق کنار اشپزخونه)چرا ؟
یوری: قراره برم یه جای دیگه کار کنم
هانا : واقعا ؟ تو که از کار توی رستوران خیلی تعریف میکردی
یوری:واقعیتش بهم درخواست دادن تا آشپز یه عمارت بشم
هانا: واقعا؟ اینکه خیلی خوبه ولی چرا گرفته ای؟
یوری: چون حس خوبی بهش ندارم ولی موقعیت و جایگاهمو عوض میکنه
هانا: بیا بشین ببینم... چرا حس خوبی بهش نداری
یوری: (نشست) خب احساس میکنم یه جای کار میلنگه و اینجا یه چیزی مشکوکه و حس بدی بهم میده
هانا: کلا تعریف کن چجوری بهت درخواست دادن و چی گفتن
یوری: (یوری شروع میکنه توضیح دادن اینکه تازه اومده رستوران اون.روز جونگ سو تو رستوران نگاش میکرده و اینکه این درخواست یهویی و... بوده ننوشتم چون زیادی طولانی بود)
هانا: از نظر من چیزیش عجیب نیست ولی اگر یهو اتفاقی افتاد بهم پیام بده
یوری: باشه مرسی..
هانا: امشب رو هم پیش خودم بمون چون دیگه میخوای بری
یوری: باشه بازم داری اذیت میشی
هانا: دیگه این حرفو نزن
یوری: من میرم یه دوس بگیرم
هانا: باشه برو منم شامو حاضر میکنم
یوری=
رفتم حمام و خودمو خشک کردم و اومدم بیرون
هانا: اومدی؟
یوری: اره
هانا: شام حاضره بیا
رفتم نشستم پای میز و با هم شام و خوردیم
.
.
.
هانا: خوابت میاد یوری؟
یوری: نه چطور ؟
هانا: فیلم ببینم؟
یوری: اره خوبه خیلی وقته با هم فیلم ندیدیم
هانا یه فیلم گذاشت و با هم دیدیم
اینم پارت جدید امشب هم یه پارت دیگه میزارم واستون به شرطی که حمایت شه
۳.۸k
۲۵ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.