🌱🍒وقتی که تو
🌱🍒وقتی که تو
این شعر را بخوانی
شاید من در شهر دیگری باشم
شعری که از پاییزی تلخ
و عشقی که به عبث می پیمود
سخن می گفت
شعری که در بادها می وزید
و چنان اعلامیه های
پخش نشده
برتکه های کاغذ
نوشته شده بودهمانند مسافری
که به سفری دور و تنها
آماده بود
زیرا که مرگ
قایقی سفید رنگ بود
قایقی غرق شده که تمام دریاهای سیاه
او را می خوانند
مرگ
شکل ستاره های خاموش
و آدرس هایی پاره ،
مرگ
شبیه چمنزاری سوخته بود
وقتی که تو
این شعر را بخوانی
شاید من در شهر دیگری باشم🌱🍒
"بهجت آیسان"
این شعر را بخوانی
شاید من در شهر دیگری باشم
شعری که از پاییزی تلخ
و عشقی که به عبث می پیمود
سخن می گفت
شعری که در بادها می وزید
و چنان اعلامیه های
پخش نشده
برتکه های کاغذ
نوشته شده بودهمانند مسافری
که به سفری دور و تنها
آماده بود
زیرا که مرگ
قایقی سفید رنگ بود
قایقی غرق شده که تمام دریاهای سیاه
او را می خوانند
مرگ
شکل ستاره های خاموش
و آدرس هایی پاره ،
مرگ
شبیه چمنزاری سوخته بود
وقتی که تو
این شعر را بخوانی
شاید من در شهر دیگری باشم🌱🍒
"بهجت آیسان"
۱۴.۱k
۰۳ آبان ۱۴۰۱