خدمتکار کوچولو ی من. part:14
سریع به طرفش رفتم و اشک توی چشمام جمع و سرازیر شد کنارش نشستم و صداش کردم .
تهیونگ: جئون.......جئون...... لطفاً بیدار شوووو(با گریه) .
جئون کمی چشماش رو باز کرد و به من نگاه کرد .
جئون: چی شده بیب چرا داری گریه میکنی ها من خوبم نگران نباش .
تهیونگ: خوبی مطمئنی داره از سرت خون میاد داره از لبات خون میاد توی شکمت چاقو خورده چجوری میتونی هنوز بگی خوبی هاااا(با گریه ی بیشتر)
جئون: یعنی الان نگرانمی بیبی.
تهیونگ : درحال مرگ هم به من فکر میکنی (با داد و گریه)
جئون: من همیشه به تو فکر میکنم حتی درحال مرگ .
تهیونگ: بعد پاشدم و سریع به دکتر شخصیه جئون زنگ زدم و قضیه رو بهش گفتم و اون هم سریع خودش رو به امارت رسوند .
دکتر اومد و تمام کار های لازم رو کرد و اومد پیش من و گفت .
دکتر : حال آقای جئون اصلا خوب نیست و خیلی باید حواستون بهش باشه و خیلی باید غذا های مقوی بخوره و حتما یکی باید همیشه پیشش باشه .
تهیونگ: بله حتماً.
دکتر رفت و من رفتم خونه رو تمیز بودم خیلی نگران بودم که کی میتونه این بلا رو سره جئون بیاره .
بعد از دو ساعت که فقط داشتم وسایل های سنگین رو جابهجا میکردم، تمیزکاری تموم شد و سریع سوپ رو روی گاز گذاشتم و تا اون گرم شه گفتم یه سری به جئون بزنم رفتم توی اتاقش و روی تخت کنارش نشستم و با دستام سرش رو نوازش کردم و میخواستم برم که دستم رو گرفت و من رو روی خودش پرت کرد....
سپویل : قراره پارت بعد خیلی جنجالی باشه و اون ماموریتی که راجبش کنم میخواد اجرا بشه برای همین خیلی قراره خفن و جنجالی باشه از همین امروز دارم روش کار میکنم پس منتظر پارت های بعد باشید🧸💗
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.