خدمتکار کوچولو ی من. part:13

جئون :اشکالی نداره خودم یادت میدم بیبی
بعد از اتاق میبیزون رفت و گفت
جئون: بیا غذا بخور
تهیونگ : من هیچ حرفی نزدم و اون رفت بیرون بعد چند مین رفتم بیرون و دیدم یه میزه خوشگل چیده و رفتم سره میز نشستم .
بعد غذا....
تهیونگ : از اونجایی که جئون به همه ی خدمتکار ها مرخصی داده بود بلند شدم و ظرف های کثیف رو توی آشپزخونه بردم و روپوش پوشیدم و شروع به شستن که وسطای ظرف شستن بند پشت روپوش باز شد چون دستام کفی بود ولش کردم و نبستمش جئون هم رفته بود لباس هاش رو عوض کنه چون داشت می‌رفت شرکت همینجوری داشتم ظرف می‌شینم که دیدم جئون با کت و شلوار وارد آشپزخونه شد .
جئون : می‌ترسیدم که تهیونگ رو توی خونه تنها بزارم چون ممکن بود بلایی سرش بیاد ولی یه عالمه بادیگارد دورتادوره امارت گذاشته بودم که یه وقط دست اون مرتیکه به تهیونگ نرسه ولی بازم دلم نیومد تنها شبزارم ولی مجبور بودم چون یه جلسه ی مهم داشتم و باید میرفتم لباس هامو پوشیدم و به سمت پایین رفتم و دیدم میزی که خیلی شلوغ بود الان و فقط گلی که وسط میز بود اونجا بود دیدم از توی آشپزخونه داره صدای تلق تولوق میومد رفتم دیدم تهیونک همه‌ی ظرف هارو داره میسوزه و بنده پیشبندش بازه و....
تهیونگ: جئون وارد آشپزخونه شد و پشت سرم وایساد و با دست های گرمش کمرم رو گرفت گونه هام سرخ شد و سره جام خشک شدم دستاش دوره کمرم حلقه کرد و سرش رو روی شونم گذاشت و با صدای گرم و بمش خیلی آروم گفت .
جئون: بیبی بنده پیشبندت بازه .
و دستاش رو از دوره کمرم برداشت و بند پیشبند رو بست و دوباره آروم و با صدای بم گفت.
جئون: من میرم شرکت مراقبت خودت باش بیبی ‌.
و یه بوسه ی آروم روی گونه ام گذاشت و رفت من تا چند مین همونجا خوشکم زده بود و دوباره شروع به شستن ظرفا کردم .
وقتی تموم شد رفتم و روی کاناپه خودم رو ولو کردم و همونجا خوابم برد بیدار شدم و دیدم‌...........
دیدگاه ها (۶)

خدمتکار کوچولو ی من. part:14

خدمتکار کوچولو ی من. part:15

پچه ها اگه دوست دارید میتونم براتون سناریو های کوتاه بزارم م...

خدمتکار کوچولو ی من. part:12

پارت ۵۹ فیک ازدواج مافیایی

تکپارتی از کوک

زور و عشق پارت ۳

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط