تو نمی دانی که من با چه عشقی زنانگی ام را به کار انداختم
تو نمی دانی که من با چه عشقی زنانگی ام را به کار انداختم و صبح یکی دو ساعت زودتر از زود همیشگی بیدار شدم و برای دوتاییمان ناهار درست کردم و آوردم دانشگاه و تو سر ظهر غیبت زد و بعد هم که برگشتی ، ناهارت را با رفقا خورده بودی و شانه بالا انداختی که چه فرقی می کند حالا . من عشق زنانه ام را لای نان و برنج پیچیدم و پرتش کردم لای آشغال ها ؛ که گم و گور شد و دیگر توی هیچ غذایی نریختم و غذا هایم دو نفره نشد ، که واقعاً هم فرقی نکند،که غذاهایم دیگر مزه ی خاصی ندهند .
تو نمی دانی که از آن به بعد من چقدر از زنانگی هایم را از تو پنهان کردم ، که با تو بودن چه مردی از من ساخت .
"نـاشـناس"
تو نمی دانی که از آن به بعد من چقدر از زنانگی هایم را از تو پنهان کردم ، که با تو بودن چه مردی از من ساخت .
"نـاشـناس"
- ۶۵۰
- ۲۰ خرداد ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۴)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط