تلخ و شیرین های یک دوستی تمام شده

#تلخ و #شیرین های یک #دوستی تمام شده
حالی که روزها ازش میدیدم با حالی که شبها از پشت پیاماش حس می کردم از زمین تا آسمون فرق می کرد ...
شبها انگار یک دنیا غم توی پیاماش داشت....
مدتی گذشت ،ازش پرسیدم چی انقدر ناراحتت میکنه که حست بمن هم منتقل میشه؟ تا این که زبون باز کرد و گفت مشکلش چیه ... مشکلی که به گفته خودش باعث شده بود تصمیم بگیره از اصفهان بره و دنبال کار انتقالیش بود
یک #خاطره_تلخ
خیلی براش وقت گذاشتم تا حالش خوب بشه و از فرار از فضای شهر منصرف بشه ...
یک#خاطره_شیرین
خاطرات #عاشقانه
دیدگاه ها (۲)

لباسامو بیارین میخام بشورمشون

#عینک_بزنیدبچه که بودیم عینک می زدیم دوستامون مسخره می کردن ...

دیوهای بیرون از درون ما هستند که در بیرون ظاهر می‌شوند و بلک...

#تلخ و #شیرین های یک #دوستی تمام شده اولین بار که دیدمش عجیب...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط