تلفن کرد و گفت که با سه نفر از دوستانش از مشهد برمی گردند
تلفن کرد و گفت که با سه نفر از دوستانش از مشهد برمیگردند و دوستان، او را جلوی در خانه پیاده میکنند و میروند.
فصل انار بود. به او گفتم اگر دوست داری کمی انار برای دوستانت آماده کنم. استقبال کرد.
سه بسته انار آماده کردم و یک بسته هم برای سردار اباذری در نظر گرفتم تا دوستانش در تهران به دست سردار برسانند.
عباس که بستهها را دید به سراغ بسته انار سردار اباذری رفت و سه چهار انار از آن برداشت و گفت: «باید واسه همه یکسان باشه!»
#پدر_شهید
#بسیج
#بسیجی
#شهید_دانشگر#عباس_دانشگر#شهید_شهادت
فصل انار بود. به او گفتم اگر دوست داری کمی انار برای دوستانت آماده کنم. استقبال کرد.
سه بسته انار آماده کردم و یک بسته هم برای سردار اباذری در نظر گرفتم تا دوستانش در تهران به دست سردار برسانند.
عباس که بستهها را دید به سراغ بسته انار سردار اباذری رفت و سه چهار انار از آن برداشت و گفت: «باید واسه همه یکسان باشه!»
#پدر_شهید
#بسیج
#بسیجی
#شهید_دانشگر#عباس_دانشگر#شهید_شهادت
۳.۲k
۱۶ تیر ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.