p27
"نیکو"
منو بلند کرد و برد تو اتاقش گذاشت رو تختش
نیکو : ع..عالیجنابب
ساینو : اینجام...اینجام...
نیکو : میخوام...برگردم..خونه"اشک ریختن"
ساینو : خونت کجاست؟"نگران"
نیکو : نمیدونمممم هق هق..
ساینو : باشه باشه داد نزن
ماسکشو در اورد
"ساینو"
یدفه ای حالش بد شد....مثل اون موقع بود...
نیکو : عوق...
ساینو :"شوکه"ه..هاه؟..
خون..داره از دهنش خون میاد
ساینو :"ترس" نیکو...نیکو!
نیکو : عالیجناب..لطفاخودتون رو ناراحت نکنید...
ساینو : لعنتیا دکتر چی شد؟!!!!"داد"
اونو تو بغلم گذاشتم...
رنگ صورتش پریده...چیکار کنم...اگه اتفاقی براش بیوفته...اگه...اگه...
نیکو : ساینو...سرده...
رازور : داداش!..ساینو پزشک رسید!!!
ماسکمو پوشیدم
رازور : ساینو...یویی..نیکو...مسموم شده!
ساینو :"شوکه"
رازور : ظاهرا یکی تو غذاش سم ریخته بود.!..یه نامه پیدا کردیم تو اشپزخونه.
پزشک داخل اومد...
بلند شدم.
ساینو : همه رو دستگیر کن!
رازور : چ..چی؟
ساینو : همه! از نجیب زاده تا ندیمه و دخترا حرمسرا از پیر تا بچه...همه!!!!
رازور : چ..چشم..چشم
نیکو : عا...لیجناب
ساینو : زود برمیگردم...فقط بدونم کدوم حرومیی جرعت کرده دست به همچین کاری بزنه"عصبی"
_________
"سالن قصر"
دوری : اوی اوی..چه اتفاقی افتاده؟
شوگن : ساینو؟!!!معنی این کار چیه؟
واندرر : من گفتم وحشیه...مارو گیر انداخت که بکشه!!!! الان هممونو میکشه!!!
شوگن : خفه خون بگیر تو یلحظه
ساینو : کدومتون..و با کی و چطور جرعت کرد..نیکو رو مسموم کنه؟!"عصبی"
رووش: ه..هان؟..
ساینو : سوالم واضح نبود؟!!!"کشتن"
"رازور"
با کشتن اون نجیب زاده جیغ و داد کل قصر رو گرفت
ایاکا : ساینو! دیوونه شدی واقعا؟!!!
ساینو:"برگشتن سمت ایاکا"
ایاکا :"ترسیدن"
ساینو : کار تو بوده؟!
ایاکا : م..من غلط بکنم همچین کاری بکنم
مورکس : ساینو...با این کارت داری جنگ بینمون به پا میکنی!
شوگن : تو هم ناهیدا که مقامی بزرگتر از تو داره رو دستگیر کردی !!!
ساینو : اخرین بار کی تو اشپز خونه بود؟
ناهیدا : خب تاکاتسو شیوان..حرفی برای گفتن داری
رازور :"شوکه"
ناهیدا...کی خودشو باز کرد
ناهیدا : خواهشا دیگه کسی بچه ها رو دست کم نگیره...ساینو..تو هم لطفا قبل از جوش اوردن مشکوکین رو دستگیر کن...خوبه من میدونم برگه تو و نامزدتو اتیش زدی.(شیوان نامزد ساینو عه که اوایل داستان اونو بدون اسم نشون دادیم)
شی : ساینو...چرا!؟چرا اونو به من ترجیح دادی؟...اون تورو تسخیر کرد !...تو به یه خدا پرست نفرین شده وابسته شدی!من میخواستم نجاتت بدم!
پزشک : اعلیحضرت..امیدواری میدم حال بانو خوبه...سم رو از بدنشون دفع کردم..بخاطر اینکه زیاد از غذاشون نخوردن تاثیر وحشتناکی نداشت...به زودی دوباره جون میگیرن..فقط به مواظبت نیاز دارن
ساینو : اعدامش کنین
منو بلند کرد و برد تو اتاقش گذاشت رو تختش
نیکو : ع..عالیجنابب
ساینو : اینجام...اینجام...
نیکو : میخوام...برگردم..خونه"اشک ریختن"
ساینو : خونت کجاست؟"نگران"
نیکو : نمیدونمممم هق هق..
ساینو : باشه باشه داد نزن
ماسکشو در اورد
"ساینو"
یدفه ای حالش بد شد....مثل اون موقع بود...
نیکو : عوق...
ساینو :"شوکه"ه..هاه؟..
خون..داره از دهنش خون میاد
ساینو :"ترس" نیکو...نیکو!
نیکو : عالیجناب..لطفاخودتون رو ناراحت نکنید...
ساینو : لعنتیا دکتر چی شد؟!!!!"داد"
اونو تو بغلم گذاشتم...
رنگ صورتش پریده...چیکار کنم...اگه اتفاقی براش بیوفته...اگه...اگه...
نیکو : ساینو...سرده...
رازور : داداش!..ساینو پزشک رسید!!!
ماسکمو پوشیدم
رازور : ساینو...یویی..نیکو...مسموم شده!
ساینو :"شوکه"
رازور : ظاهرا یکی تو غذاش سم ریخته بود.!..یه نامه پیدا کردیم تو اشپزخونه.
پزشک داخل اومد...
بلند شدم.
ساینو : همه رو دستگیر کن!
رازور : چ..چی؟
ساینو : همه! از نجیب زاده تا ندیمه و دخترا حرمسرا از پیر تا بچه...همه!!!!
رازور : چ..چشم..چشم
نیکو : عا...لیجناب
ساینو : زود برمیگردم...فقط بدونم کدوم حرومیی جرعت کرده دست به همچین کاری بزنه"عصبی"
_________
"سالن قصر"
دوری : اوی اوی..چه اتفاقی افتاده؟
شوگن : ساینو؟!!!معنی این کار چیه؟
واندرر : من گفتم وحشیه...مارو گیر انداخت که بکشه!!!! الان هممونو میکشه!!!
شوگن : خفه خون بگیر تو یلحظه
ساینو : کدومتون..و با کی و چطور جرعت کرد..نیکو رو مسموم کنه؟!"عصبی"
رووش: ه..هان؟..
ساینو : سوالم واضح نبود؟!!!"کشتن"
"رازور"
با کشتن اون نجیب زاده جیغ و داد کل قصر رو گرفت
ایاکا : ساینو! دیوونه شدی واقعا؟!!!
ساینو:"برگشتن سمت ایاکا"
ایاکا :"ترسیدن"
ساینو : کار تو بوده؟!
ایاکا : م..من غلط بکنم همچین کاری بکنم
مورکس : ساینو...با این کارت داری جنگ بینمون به پا میکنی!
شوگن : تو هم ناهیدا که مقامی بزرگتر از تو داره رو دستگیر کردی !!!
ساینو : اخرین بار کی تو اشپز خونه بود؟
ناهیدا : خب تاکاتسو شیوان..حرفی برای گفتن داری
رازور :"شوکه"
ناهیدا...کی خودشو باز کرد
ناهیدا : خواهشا دیگه کسی بچه ها رو دست کم نگیره...ساینو..تو هم لطفا قبل از جوش اوردن مشکوکین رو دستگیر کن...خوبه من میدونم برگه تو و نامزدتو اتیش زدی.(شیوان نامزد ساینو عه که اوایل داستان اونو بدون اسم نشون دادیم)
شی : ساینو...چرا!؟چرا اونو به من ترجیح دادی؟...اون تورو تسخیر کرد !...تو به یه خدا پرست نفرین شده وابسته شدی!من میخواستم نجاتت بدم!
پزشک : اعلیحضرت..امیدواری میدم حال بانو خوبه...سم رو از بدنشون دفع کردم..بخاطر اینکه زیاد از غذاشون نخوردن تاثیر وحشتناکی نداشت...به زودی دوباره جون میگیرن..فقط به مواظبت نیاز دارن
ساینو : اعدامش کنین
۳.۴k
۲۷ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.