p28
ساینو : اعدامش کنین
شی: ساینو؟!!!!ساینو صبر کن!..منو برا چی؟!!!چرا اون دختر نمرد؟!"جیغ و داد"
ناهیدا : ببرینش شرشو کم کنین
"ساینو"
رفتم تو اتاقم...
نیکو :"خواب"
رفتم رو زمین نشستم و دستامو به تخت تکیه دادم و نگاش کردم...
ماسکمو در اوردم
رنگ صورتش پریده...
دستمو رو صورتش گذاشتم....
سرده..
نیکو : مامان..دستات..خیلی گرمه..اونارو برندار..."خواب"
ساینو : اوه....
این دختر هنوز برام عجیبه....وقتی برای اولین بار دیدمش نمیدونست از کجا اومده...الان چند وقته صداهایی تو ذهنش میپیچه و میترسوننش.
نیکو : مامان...میشه تا اخر پیش ساینو بمونم ؟"خواب"
تو خواب اینقد نازه؟... هزیون میگه."نوازش کردن"
مثل گنجشک میمونه که تو خواب نازش فرو رفته..و هر لحظه ممکنه یه گربه وحشی بهش حمله کنه...دوس دارم...یه لقمه چپت کنم و بخورمت
تمام روزام که باهاش بودم...همش در حال سرکوب کردن احساساتم بودم...اخه..کی منه بیرحم وحشی رو قبول میکنه؟(والا داوشم بخاطرت نیکو چند بار تو دردسر افتاد از دخترای حرم سرا تا از نامزدت که مسموم شد)
هیچی منو بخاطر خودم قبول نکرد...فقط برا منفعت خودش بود(این که اره)
اما تو...کاری کردی که قلبم فقط برای تو جا داشته باشه.(رازور این وسط پشمه داوش؟)
____________
"نیکو"
نیکو :"چشم باز کردن"
اوه...چه..اتفاقی افتاد..من تو اتاق..عالیجنابم
نیکو :"جاخوردن" خدایا...
عالیجناب نشسته و تکیه به تخت خوابیده اون وقت من رو تختش خوابیدم.!
نیکو : اوه...
دستامو رو دهنم گذاشتم...اون خوابش سبکه.
رو زمین جفتش نشستم...
چقد خواب موندم؟..
ساینو : اوممم...
نیکو :"ترسیدن"
فکر..کنم..گردنش درد گرفت؟
یدفه خواست بیوفته اما گرفتمش و سرشو رو پام گذاشتم
وقتی خوابه خیلی نازه..شبیه گربه کوچولواست...
دلم میخواد..به موهاش دست بزنم
معمولا این کلاه گرگی رو در نمیورد...
اما الان..موهاشو کاملا میبینم...
شی: ساینو؟!!!!ساینو صبر کن!..منو برا چی؟!!!چرا اون دختر نمرد؟!"جیغ و داد"
ناهیدا : ببرینش شرشو کم کنین
"ساینو"
رفتم تو اتاقم...
نیکو :"خواب"
رفتم رو زمین نشستم و دستامو به تخت تکیه دادم و نگاش کردم...
ماسکمو در اوردم
رنگ صورتش پریده...
دستمو رو صورتش گذاشتم....
سرده..
نیکو : مامان..دستات..خیلی گرمه..اونارو برندار..."خواب"
ساینو : اوه....
این دختر هنوز برام عجیبه....وقتی برای اولین بار دیدمش نمیدونست از کجا اومده...الان چند وقته صداهایی تو ذهنش میپیچه و میترسوننش.
نیکو : مامان...میشه تا اخر پیش ساینو بمونم ؟"خواب"
تو خواب اینقد نازه؟... هزیون میگه."نوازش کردن"
مثل گنجشک میمونه که تو خواب نازش فرو رفته..و هر لحظه ممکنه یه گربه وحشی بهش حمله کنه...دوس دارم...یه لقمه چپت کنم و بخورمت
تمام روزام که باهاش بودم...همش در حال سرکوب کردن احساساتم بودم...اخه..کی منه بیرحم وحشی رو قبول میکنه؟(والا داوشم بخاطرت نیکو چند بار تو دردسر افتاد از دخترای حرم سرا تا از نامزدت که مسموم شد)
هیچی منو بخاطر خودم قبول نکرد...فقط برا منفعت خودش بود(این که اره)
اما تو...کاری کردی که قلبم فقط برای تو جا داشته باشه.(رازور این وسط پشمه داوش؟)
____________
"نیکو"
نیکو :"چشم باز کردن"
اوه...چه..اتفاقی افتاد..من تو اتاق..عالیجنابم
نیکو :"جاخوردن" خدایا...
عالیجناب نشسته و تکیه به تخت خوابیده اون وقت من رو تختش خوابیدم.!
نیکو : اوه...
دستامو رو دهنم گذاشتم...اون خوابش سبکه.
رو زمین جفتش نشستم...
چقد خواب موندم؟..
ساینو : اوممم...
نیکو :"ترسیدن"
فکر..کنم..گردنش درد گرفت؟
یدفه خواست بیوفته اما گرفتمش و سرشو رو پام گذاشتم
وقتی خوابه خیلی نازه..شبیه گربه کوچولواست...
دلم میخواد..به موهاش دست بزنم
معمولا این کلاه گرگی رو در نمیورد...
اما الان..موهاشو کاملا میبینم...
۲.۹k
۲۷ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.