سلطنت بی پایان پارت 31
سلطنت بی پایان پارت 31
یونگی گفت منم نمیای گفتم نونهیا درو باز کن نونهیا وقتی صدای منو شنید درو باز کرد پرید بغلم گفت ای بی معرفت چرا از من یه خبری نمیگیری آخه خیلی نگرانت بودم شوگا گفت سلام نونهیا 😊گفتم دیگه بریم ۳روز دیگه عروسیمه من هیچکاری نکردم
نونهیا گفت باشه بذار آماده شم بریم وقتی که آماده
شد رفتیم سوار ماشین شودیم به یونگی گفتم بریم
پاساژ باید برای هردوتون لباس انتخاب کنم نونهیا گفت
نه تو خیلی سخت گیر گفتم باید لباس خوبی انتخاب کنم واستون بعد چند ساعت وسایلو خریدیم رفتیم خونه تهیونگ گفت آمدین گفتم آره وای خیلی خسته شودم تهیونگ گفت پس فردا کلأ بخواب تا خستگی در بره گفتم بایدم بخوابم کلا بدنم درد گرفته یونگی گفت من اتاق نونهیا رو نشونش میدم تهیونگ گفت باشه برید همهگی استراحت کنید چون فردا روز بزرگیه گفتم وای چقدر زود یکهفته تموم شد تهیونگ گفت آره پس بریم بخوابیم تا فردا سرحال بیدارشی خانمم گفتم خودتو بگو شاید خواب موندی تهیونگ گفت اصلا
من خواب نمی مونم گفتم ببینیم آقا دوماده🤵♂️👰♀️تهیونگ گفت میبینیم خانم کوچولو گفتم من کوچولو نیستم فهمیدی تهیونگ گفت چشم پرنسس گفتم باشه دیگه مزه نریز بریم بخوابیم تهیونگ من رفتیم اتاق توتخت خوابیدیم تهیونگ دستشو انداختپشت سرم یه لحظه تهیونگ گفت خیلی دوست دارم گفتم من بیشتر دوست دارم که تهیونگ نگفته لبمو بوسید گفت گفتم که من بیشتر دوست دارم گفتم ولی حساب نبود که دیدم تهیونگ خوابش برده پتو رو روش کشیدم و خودمم کنارش خوابیدم 😌؟؟؟؟؟؟؟¡!!!!!!!!!!صبح که تهیونگ بیدار شد دید نیستم گفت کجای جیسونگ گفتم خواب عالو بیدار شدی کی میخواستی بیدارشی تهیونگ گفت چرا زود بیدار شودی
گفتم من کارام از تو بیشتر باید زود برم ارایشگاه تهیونگ گفت باشه من برم حموم دوش بگیرم برسونم ♡ گفتم نه دیر میشه با نونهیا میرم لاسلامتی ساقدوشه تهیونگ گفت پس با نونهیا میری گفتم آره توهم باید زود تر آماده شیا ساعت ۹ تو باید بری تهیونگ گفت باشه ساعت چند دنبالت بیام عروس خانم گفتم خودم بهت زنگ میزنم تهیونگ گفت باشه بیب مت رفتم لباس عروسی دیروز تهیونگ برده بود با وسایل تاچ گردنبند ابنا من گفتم بای بای تهیونگ کیم تهیونگ خندید 😂 من رفتم تو ماشین نشستیم رفتیم آرایشگاه رفتیم اونجا منو داشتن آماده میکردن اول لباشو پوشیدم بعد آرایشگرا منو داشتن آماده میکردن تهیونگ از حموم آمد بیرون موهاشو خشک کرد گفت ببینم جیسونگ چه شکلی میشه تو لباس عروس میدونم که خیلی خوشگل میشه جونگکوک صداش زد گفت باید بری ارایشگاها زود بیا دیگه تهیونگ گفت باشه تهیونگ رفت آرایشگاه بعد ۴ ساعت آماده شد خیلی کیوت شده بود ( ) تهیونگ بهم زنگ من برداشتم تهیونگ گفت سلام خوبی گفتم سلام عزیزم خوبم تو چکار میکنی الان کارت تموم شد از آرایشگاه آمدی تهیونگ گفت آره تو کی آماده میشی گفتم یکمی طول میکشه ساعت ۶ شب تهیونگ گفت من میام
یونگی گفت منم نمیای گفتم نونهیا درو باز کن نونهیا وقتی صدای منو شنید درو باز کرد پرید بغلم گفت ای بی معرفت چرا از من یه خبری نمیگیری آخه خیلی نگرانت بودم شوگا گفت سلام نونهیا 😊گفتم دیگه بریم ۳روز دیگه عروسیمه من هیچکاری نکردم
نونهیا گفت باشه بذار آماده شم بریم وقتی که آماده
شد رفتیم سوار ماشین شودیم به یونگی گفتم بریم
پاساژ باید برای هردوتون لباس انتخاب کنم نونهیا گفت
نه تو خیلی سخت گیر گفتم باید لباس خوبی انتخاب کنم واستون بعد چند ساعت وسایلو خریدیم رفتیم خونه تهیونگ گفت آمدین گفتم آره وای خیلی خسته شودم تهیونگ گفت پس فردا کلأ بخواب تا خستگی در بره گفتم بایدم بخوابم کلا بدنم درد گرفته یونگی گفت من اتاق نونهیا رو نشونش میدم تهیونگ گفت باشه برید همهگی استراحت کنید چون فردا روز بزرگیه گفتم وای چقدر زود یکهفته تموم شد تهیونگ گفت آره پس بریم بخوابیم تا فردا سرحال بیدارشی خانمم گفتم خودتو بگو شاید خواب موندی تهیونگ گفت اصلا
من خواب نمی مونم گفتم ببینیم آقا دوماده🤵♂️👰♀️تهیونگ گفت میبینیم خانم کوچولو گفتم من کوچولو نیستم فهمیدی تهیونگ گفت چشم پرنسس گفتم باشه دیگه مزه نریز بریم بخوابیم تهیونگ من رفتیم اتاق توتخت خوابیدیم تهیونگ دستشو انداختپشت سرم یه لحظه تهیونگ گفت خیلی دوست دارم گفتم من بیشتر دوست دارم که تهیونگ نگفته لبمو بوسید گفت گفتم که من بیشتر دوست دارم گفتم ولی حساب نبود که دیدم تهیونگ خوابش برده پتو رو روش کشیدم و خودمم کنارش خوابیدم 😌؟؟؟؟؟؟؟¡!!!!!!!!!!صبح که تهیونگ بیدار شد دید نیستم گفت کجای جیسونگ گفتم خواب عالو بیدار شدی کی میخواستی بیدارشی تهیونگ گفت چرا زود بیدار شودی
گفتم من کارام از تو بیشتر باید زود برم ارایشگاه تهیونگ گفت باشه من برم حموم دوش بگیرم برسونم ♡ گفتم نه دیر میشه با نونهیا میرم لاسلامتی ساقدوشه تهیونگ گفت پس با نونهیا میری گفتم آره توهم باید زود تر آماده شیا ساعت ۹ تو باید بری تهیونگ گفت باشه ساعت چند دنبالت بیام عروس خانم گفتم خودم بهت زنگ میزنم تهیونگ گفت باشه بیب مت رفتم لباس عروسی دیروز تهیونگ برده بود با وسایل تاچ گردنبند ابنا من گفتم بای بای تهیونگ کیم تهیونگ خندید 😂 من رفتم تو ماشین نشستیم رفتیم آرایشگاه رفتیم اونجا منو داشتن آماده میکردن اول لباشو پوشیدم بعد آرایشگرا منو داشتن آماده میکردن تهیونگ از حموم آمد بیرون موهاشو خشک کرد گفت ببینم جیسونگ چه شکلی میشه تو لباس عروس میدونم که خیلی خوشگل میشه جونگکوک صداش زد گفت باید بری ارایشگاها زود بیا دیگه تهیونگ گفت باشه تهیونگ رفت آرایشگاه بعد ۴ ساعت آماده شد خیلی کیوت شده بود ( ) تهیونگ بهم زنگ من برداشتم تهیونگ گفت سلام خوبی گفتم سلام عزیزم خوبم تو چکار میکنی الان کارت تموم شد از آرایشگاه آمدی تهیونگ گفت آره تو کی آماده میشی گفتم یکمی طول میکشه ساعت ۶ شب تهیونگ گفت من میام
۶.۳k
۰۲ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.