وقتی که شانههایم

وقتی که شانه‌هایم
در زیر بار حادثه می‌خواست بشکند
یک لحظه
از خیال پریشانِ من گذشت:
بر شانه‌های تو
بر شانه‌های تو
می‌شد اگر سری بگذارم!

#فریدون_مشیری
دیدگاه ها (۴)

همیشه یک نفرپشتِ شلوغی های خیالت هستڪه مدام دوستت دارد ...ڪه...

همیشه بخشی از آدم جایی جا می ماندآدم میروداما بخش مهمی از او...

دریکروز خیلی معمولیکه هوایش نه بوی شکوفه می دهدنه سیب از خوا...

در انتظار تو هستمکه خود را به من نمی رسانیروزها و شبهای سختی...

می دونی قشنگی این زندگی به چیه؟به اینه که وقتی تو سرگرم لحظه...

آوار‌ یعنی نداشتن شانه های تووقتی دلتنگی هایم در من فرو می‌ر...

🍃💚 با شروع هر #صبحسرشار می شوم ازتو...که خورشید من از مشرق چ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط