ﺟﻤﻌﻪ،
ﺑﻐﺾ ﺗﺎﺭﯾﺦ ﮔﺬﺷﺘﻪ ﺍﯼ ﺳﺖ ﮐﻪ
ﺩﻧﺪﺍﻥ ﺭﻭﯼ ﺟﮕﺮ ﻣﯽ ﮔﺬﺍﺭﺩ، ﻣﺒﺎﺩﺍ
ﺑﻪ ﺗﻘﺎﺹ ﺧﺎﻃﺮﺍﺗﯽ ﮐﻪ
ﺩﻝ ﻣﺮﺗﮑﺐ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ، ﺑﺸﮑﻨﺪ ﻭ
ﻧﮕﺎﻩ ﺑﻪ ﺩﺭ ﻣﺎﻧﺪﻩ ﺍﯼ ﺭﺍ ﻣﺴﻤﻮﻡ ﮐﻨﺪ ..
دیدگاه ها (۱۵)

و چقدر خسته ام از چـرا ؟از چه گونه !خسته ام از سوال های ِ سخ...

خواهش میکنم این متن رو بخوانید...چقدر این قفس تنگ است من تاب...

اشک هایم یتیم اندوقتی از چشمانم می افتندهیچ دستی درآغوششان ن...

بانو از خودت دست نکشخودت چتر باشخودت ابر باشخودت بارانشک نکن...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط