اشکی که مرا شست

اشکی که مرا شُست

باوری بود

که تورا می پرستید

لرزش مرگبار خطوط شقیقه های متورم از فریادم

به غم انگیزی دستانی می اندیشید

که سالها معبد تنهایی بود

در دلم ترانه ای مُرد

که شاعر ِ چشمانت بود

نگاهت که از من دور شد

به هبوط رسید عاشقانه ی من
دیدگاه ها (۵)

دلم تا برایت تنگ می شودنه شعر می خوانمنه ترانه گوش می دهمنه ...

مرد روی میز رفت ، فریاد زدهمه سمت اون برگشتند،تمام کافهتمام ...

میدانی ، روزی که ماجرای عشق تو را به مادرم گفتم ، چه اتفاقی ...

آدم کسی را می خواهد که بلد باشد زشتی هایش را دوست داشته باشد...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط