مرد روی میز رفت ، فریاد زد
مرد روی میز رفت ، فریاد زد
همه سمت اون برگشتند،تمام کافه
تمام صداها خوابید و تنها صدای
لرزش پاهای او روی میز لق کافه میامد
کسی چیزی نگفت کسی از جایش بلند نشد
مرد ماشه را کشید و تنش مثل لخته ای گوشت
روی میز ولو شد ، چه صدای مهیبی
تقنگ درست زیر میز افتاد
زیر میزی که حالا داشت از خون سرخ میشد
هیچ کس جلو نرفت ،هیچ کس چیزی نگفت
تنها من بودم که اروم سمت اون رفتم
چشمانش باز بود و وحشت زده
با وحشتی ابدی انگار من رو میدید
تو مردمک های چشماش نگاه کردم
چقدر شبیه هر روز من بود
چقدر شبیه بقیه بود
بقیه ای که هنوز با بهت نگاه میکردند
تمام ما یی که اون روز تو اون کافه بودیم
یادمون هست دقیقا فریادی که قبل از صدای
اسلحه شنیدیم رو ،هر شب قبل خواب
این صدا تو سر تک تک ما تکرار میشه
صدایی که هنوز داره میگه :
ای کاش تمام این تاریکی را
میبلعیدم و سفیدی را بازدم میکردم
ای کاش طبیعت مرا پای درخت چند ساله ای
خاک کند تا من در روح جهان بیدار باشم
اون تو روح جهان بیدار ماند
همونطور که تو تنهایی قبل از خواب ما
بیدار بود .
خوان لاستیکو
همه سمت اون برگشتند،تمام کافه
تمام صداها خوابید و تنها صدای
لرزش پاهای او روی میز لق کافه میامد
کسی چیزی نگفت کسی از جایش بلند نشد
مرد ماشه را کشید و تنش مثل لخته ای گوشت
روی میز ولو شد ، چه صدای مهیبی
تقنگ درست زیر میز افتاد
زیر میزی که حالا داشت از خون سرخ میشد
هیچ کس جلو نرفت ،هیچ کس چیزی نگفت
تنها من بودم که اروم سمت اون رفتم
چشمانش باز بود و وحشت زده
با وحشتی ابدی انگار من رو میدید
تو مردمک های چشماش نگاه کردم
چقدر شبیه هر روز من بود
چقدر شبیه بقیه بود
بقیه ای که هنوز با بهت نگاه میکردند
تمام ما یی که اون روز تو اون کافه بودیم
یادمون هست دقیقا فریادی که قبل از صدای
اسلحه شنیدیم رو ،هر شب قبل خواب
این صدا تو سر تک تک ما تکرار میشه
صدایی که هنوز داره میگه :
ای کاش تمام این تاریکی را
میبلعیدم و سفیدی را بازدم میکردم
ای کاش طبیعت مرا پای درخت چند ساله ای
خاک کند تا من در روح جهان بیدار باشم
اون تو روح جهان بیدار ماند
همونطور که تو تنهایی قبل از خواب ما
بیدار بود .
خوان لاستیکو
۱.۶k
۱۷ اردیبهشت ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.