آژانس دونفره پارت ۲۴
توکیو_شب ساعت ۰۱:۲۸ ۷/۲۷
به خاطر همینه که رانپو رو دستیار خودم کردم! ، چون اگه اون زنده باشه احتمال اینکه منم زنده باشم بالای ۵۰ درصده!
کونیکیدا: چویا داره با یه لشکر دازای نزدیک میشه!
چویا رو به دازای ها: همه شما خوب میدونید که چرا اینجایید، و چیزی که نمیدونید اینه که چطوری از اینجا برگردید! ، من به همتون قول برگشت به خونه دادم، پس اگر میخواید برگردید این مراسم امشب باید اجرا بشه!!
تمام دازای ها: چشم قربان!
دازای(اصلی): فکر نمیکردم دازای بُعد های دیگه انقدر خنگ باشن! ، آخه از کی تا حالا چویا برای من شده "قربان"؟!
چویا: ای فرزند ماه، ای فرزند خورشید!
موری: داره تلسم و میخونه!
فوکوزاوا دست موری و میگیره و میکشه و میگه: بیا بریم!
دازای ها پشت سرشون رو نگاه میکنن!
دازای ها: اونا اینجا چیکار میکنن؟!!
فوکوزاوا ا شم+شیر گردن دازای بُعد بیست و هفتم رو میزنه و موری شاه رگ دازای بُعد پنجم رو پاره ميکنه!
دازای(اصلی): آرومتر! ، شما نباید اونا رو بکشید! ، ما باید اونا رو به خونشون برگردونیم، تا همینجاشم ممکنه خیلی توی فضا و زمان تداخل ایجاد کرده باشیم!
گیم چاقو رو میگیره زیر گردن چویا و کیوکا هم از جلو با شیطان برفی تهدیدش میکنه! بعد اونو میندازن روی آتسوشی و سوارش میشن و تا جایی که ممکنه از اونجا دور میشن!
ولی این نمیتونه دردشون و دوا کنه چون قبل از اینکه فرصت کنن چویا رو گیر بیارن اون به تمام نگهبانا در مورد اونا خبر داده بود کنجی وارد عمل میشه اما قبل از اینکه نگهبانا رو پیدا کنه سه نفر از اونا از پشت سر گیرش میارن! ، اونجا دیگه هیچ نگهبانی نبود به خاطر همین آکوتاگاوا فکر کرد که کنجی همشونو دست به سر کرده وقتی رفت که در سلول تانیزاکی رو باز کنه به جای اون یکی از نگهبانا داخل سلول بود! ، مقاومت کرد، اما اونا خیلی قویتر بودن! ، اوضاع از کنترل خارج شده بود، اما خوشبختانه تونسته بودن چویا رو بگیرن، !
اما حالا سوال اینجاست آیا دازای مجبور میشه خودشو نشون بده؟! یا اصلاً چه بلایی سر تانیزاکی، آکوتاگاوا و کنجی میاد؟! آیا اصلاً فوکوزاوا و موری دووم میارن؟! شایدم همه اینا یه نقشه ست وگرنه چرا چویا باید به این راحتی خودش رو تسلیم کنه؟!....
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
به خاطر همینه که رانپو رو دستیار خودم کردم! ، چون اگه اون زنده باشه احتمال اینکه منم زنده باشم بالای ۵۰ درصده!
کونیکیدا: چویا داره با یه لشکر دازای نزدیک میشه!
چویا رو به دازای ها: همه شما خوب میدونید که چرا اینجایید، و چیزی که نمیدونید اینه که چطوری از اینجا برگردید! ، من به همتون قول برگشت به خونه دادم، پس اگر میخواید برگردید این مراسم امشب باید اجرا بشه!!
تمام دازای ها: چشم قربان!
دازای(اصلی): فکر نمیکردم دازای بُعد های دیگه انقدر خنگ باشن! ، آخه از کی تا حالا چویا برای من شده "قربان"؟!
چویا: ای فرزند ماه، ای فرزند خورشید!
موری: داره تلسم و میخونه!
فوکوزاوا دست موری و میگیره و میکشه و میگه: بیا بریم!
دازای ها پشت سرشون رو نگاه میکنن!
دازای ها: اونا اینجا چیکار میکنن؟!!
فوکوزاوا ا شم+شیر گردن دازای بُعد بیست و هفتم رو میزنه و موری شاه رگ دازای بُعد پنجم رو پاره ميکنه!
دازای(اصلی): آرومتر! ، شما نباید اونا رو بکشید! ، ما باید اونا رو به خونشون برگردونیم، تا همینجاشم ممکنه خیلی توی فضا و زمان تداخل ایجاد کرده باشیم!
گیم چاقو رو میگیره زیر گردن چویا و کیوکا هم از جلو با شیطان برفی تهدیدش میکنه! بعد اونو میندازن روی آتسوشی و سوارش میشن و تا جایی که ممکنه از اونجا دور میشن!
ولی این نمیتونه دردشون و دوا کنه چون قبل از اینکه فرصت کنن چویا رو گیر بیارن اون به تمام نگهبانا در مورد اونا خبر داده بود کنجی وارد عمل میشه اما قبل از اینکه نگهبانا رو پیدا کنه سه نفر از اونا از پشت سر گیرش میارن! ، اونجا دیگه هیچ نگهبانی نبود به خاطر همین آکوتاگاوا فکر کرد که کنجی همشونو دست به سر کرده وقتی رفت که در سلول تانیزاکی رو باز کنه به جای اون یکی از نگهبانا داخل سلول بود! ، مقاومت کرد، اما اونا خیلی قویتر بودن! ، اوضاع از کنترل خارج شده بود، اما خوشبختانه تونسته بودن چویا رو بگیرن، !
اما حالا سوال اینجاست آیا دازای مجبور میشه خودشو نشون بده؟! یا اصلاً چه بلایی سر تانیزاکی، آکوتاگاوا و کنجی میاد؟! آیا اصلاً فوکوزاوا و موری دووم میارن؟! شایدم همه اینا یه نقشه ست وگرنه چرا چویا باید به این راحتی خودش رو تسلیم کنه؟!....
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
۲.۷k
۱۵ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.