بچه ها از روزی که اتفاقا شروع شد نمیگم وگرنه طولانی میشه

بچه ها از روزی که اتفاقا شروع شد نمیگم وگرنه طولانی میشه
من:have
تهیونگ:v
V:خواهری بیدار شو دیگه
ه.و:با شه داداشی
وی:میگم های وی بنظرت ما با این همه ثروت جواب طرف دارا مونو چی بدیم
ه.و: چی شده چی اومده تومغزت باز
وی:دیروز یکی ازم پرسید اسم پدر و مادرت چیه ؟!
ه.و: خوب تو چی گفتی
وی:همون اسمای قلابی 🥺
ه.و:هیچ وقت به این فکر کردی که ما واقعا خواهر و برادریم؟
وی:نه واقعا!
ه.و: بخاطر همینه ۵ ساله میگم از هم دور باشیم بهتره😐
وی: راست میگی دیروز یه مرد رو دیدم کا ادعا می‌کرد که عمومه میگفت اون
دختری که تو با اون زندگی میکنی خواهرت نیست
ه.و:درسته من چند ساله نتو نستم به هت بگم پس میخوام امروز برای
همیشه از هم جدا باشیم
وی:قبوله!
ه.و:پس دوست دارم داداشی!
وی:همچنین
دیدگاه ها (۰)

پارت دو۴ سال بعدجونگ کوک: وی یادمه یه خواهر داشتی ازش خبر ند...

بچه ها ادامه بدم یا نه yes no

بچه ها کی دوست داره رمان بنویسم اگه دوست دارید بگید حالا وی ...

جین همراه با تهیونگ گوگولیییییی

قلدر مدرسه ( پارت ۱۰ )

#رویای #جوانی#پارت_۱۳_ بدبخت شدم . دیگه بچه ها نمیزارن تو گر...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط