از نگاه بد و از پچ پچ و از ولوله ها
از نگاه بد و از پچ پچ و از ولوله ها
حنجره پر شده از بغض و دلم از گله ها
این غم انگیزترین شعر همه شاعرهاست
غیر از این نیست سرانجام بدِ فاصله ها
غزلم حسرت یک بوسه به دل داشت ولی
همه شب خفته در آغوش همه مسئله ها
رهگذر در دل خود شعر زمستان می خواند
کو پناهی به دلم در پس این قافله ها
تو نبودی و پر از حسرت دیدار دلم
دل من قرص به دستان تو در زلزله ها
#محمد_عسگری
حنجره پر شده از بغض و دلم از گله ها
این غم انگیزترین شعر همه شاعرهاست
غیر از این نیست سرانجام بدِ فاصله ها
غزلم حسرت یک بوسه به دل داشت ولی
همه شب خفته در آغوش همه مسئله ها
رهگذر در دل خود شعر زمستان می خواند
کو پناهی به دلم در پس این قافله ها
تو نبودی و پر از حسرت دیدار دلم
دل من قرص به دستان تو در زلزله ها
#محمد_عسگری
۱.۳k
۳۰ دی ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.