جرقه عشق پارت ۶
بعد مامان بابا جلومن همو بوسیدن من:☺ببخشید یکی اینجا نشسته داره نگاه میکنه😐😂 بابا:ای منحرف مامان:بریزیم سرش من:نه بابا:آره بعد اومدن طرفم دور خونه دنبالم کردن مامان:سوفیا صبر کن من:نه بعد بابا بدو بدو اومد منو گرفت انداختنم رو مبل من:میخواید بچه ۲۳ سالتونو شکنجه بدید😐😂 بعد شروع کردن به قلقلک دادن من من:نه نه قلقلک نه🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣 ول کنید 🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣😂🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣آیییی 🤣🤣🤣🤣🤣 بعد ول کردن بابا:خیله خوب مامان:بچم گوشته تنش آب شد😂 بابا:آب شد بعد اومدن منو محکم از دو طرف بغل کردن عشقمون پابرجا بود از عشقی که تو خانوادمون بود کم نمیشد هیچ وقت من:خیله خوب بابا:این بچت چرا انقدر بی احساس من:وایی بابا من کجام بی احساسم بعد قیافمو لوس مانند کردم لب و لوچمو انداختم بیرون بابا:خیله خوب حالا قیافتو اونجوری نکن مامان:بچم به خودم رفته کجاش بی احساسه😐 بعد از بینشون پاشدم و رفتم تو اتاق انقدر خسته بودم خوابم برد فردا صبح رفتم دانشگاه صبحونمو خوردم و رفتم بچه ها تو حیات دانشگاه بودن رفتم پیش جنی که جونگ کوک با ماشینش اومد ماشینش مثل ماشین خودم بود ولی نقره ای بود از تو ماشین پیاده شد نمیدونم چرا ولی وقتی داشت میومد پایین یه عالمه نورانی طلایی دورش نمایان شد (این نور جذابیشه😍😍😂پرتوهای نورانی) منم محو شدم کلا عینک دودیشم در آورد قشنگ(صحنه پیاده شدن جونگ کوک و از تو ماشین آهسته کنید و فکر کنید جنتلمن داره میاد☺مرگگ) یهو جنی زد بهم من:چیه جنی:کجایی😐 من:هان جنی: دوساعته دارم صدات میزنم ولی چشمت به استاده نکنه من:به خدا چرت و پرت بگی فکتو میارم پایین بریم زنگ خورد جنی:هوم میفهمیم بعد رفتیم تو کلاس نشستیم با پاک کن ور میرفتم با مداد سوراخ سوراخش کردم (جنگ جهانی سه از کتاب ) (چه کتابی شد😂😂😂) سوراخ سوراخ کردم کلا جنی:دختر داری چیکار میکنی همیشه وقتی عاشق بشی اینجوری پاک کنو تیکه تیکه میکنه یا وقتی استرس داری من:من خوبم چرا فکر میکنی عاشق شدم یهو پشت سری اومد جلو که پسرم بود گفت پسره:من میدونم عشق چیه میخوای بهت بگم من:ببین برو عقب بدشم نخیر نمیخوام بدونم خودم عشقو خوب میدونم یهو گریه کرد جنی:سربه سر این نزار از عشق باهاش حرف نزن من:چرا جنی:بدبخت عاشق شده ولی اون نمیخوادش من:عاشق کی جنی:اون دختره که میز اونور سمت دیوار اون عاشق اون شده ولی اون نمیخوادش من:آهان پسر خوبیه که جنی:خیلی بی احساسه من:هی پسر گریه نکن شاید من تونستم کمکت کنم پسره:میتونی من:آره پسره:خیلی ممنون من:اسمت چیه (عزیزانم تهیونگو اوردم یکم جوع سنگینشه☺😂) پسره:تهیونگ البته بهم میگن وی من:خیله خوب وی زنگ بعد بیا پیشم وی:باشه جونگ کوک اومد همه پاشدیم و بازهم من (عزیزم عاشق شدی)
۱۵.۷k
۰۲ فروردین ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.