کوک پس تروریستی با پوزخند
کوک: پس تروریستی( با پوزخند)
ت: یه لبخند زدم و گفتم خیر اینکه ایرانی ها تروریستن واقعیت نداره
تهیونگ: کوک چه عجب یکی جوابتو داد
ت: مگه من باید از چه چیز این آقا که اسمش کوکه بترسم
کوک: .......
معلم چوی: خب دیگه درسو شروع میکنم کی جواب سوال پای تخته میدونه(ریاضی بود و طولانییییییییییی بود)
ت: من
کوک: من
معلم چوی: بیاید هردو حل کنین
کوک اول حل کرد معلم گف
معلم چوی: برایه اینکه پوزه ت رو بزنی اینکارو کردی
کوک: هان نه
معلم چوی: ت بیا اشتباه حل کرد
ت : چشم ت اومد و یه توضیح معرکه داد
معلم چوی: افرین تو اولین روزت احسنت داری
ت: ممنونم
دینگ دینگ
(بچه ها این فیک عشق بین ت و کوک نیس موندم ت رو لزبین کنم با یونا یا با هوانگ این یوپ زوجش کنم کوک بهترین رفیقشه)
یونا: خانومی زنگ خورد امروز دوکبوکی داریم
ت: باشه علی
یونا: کثافتتتت
ت: فشارررررر
یونا:😐😐😑😑
ت : بیا بریم داشتیم میرفتیم که کوک و تهیونگ دیدیم
یونا: داداشی برو کنار
تهیونگ : یعنی نمیخوای بت ما غذا بخوریم( کیوت)
یونا: نه(با تک خنده)
من یه خنده ریزی کردم که کوک گف
کوک: چیه یه چی میخنده
ت: هیچی شاگرد زرنگ عسیسم بیا بریم هیچی نخوردم
یونا: باشه عاسیسمممممم
یونا و ت: از سر راهمون برید کنار
کوک و تهیونگ: پرو ها
یونا و ت داشتن درمورد بار صحبت میکردن یه دختره اومد آب رو ت ریخت
لینا: هوی هرزه با دوس پسر من دیگه اینطوری رفتار نکن
ت: موهاشو گرفتم انداختمش و گفتم هوی اسم خودتو رو من نزار
کوک: یا داری چیکار میکنی
ت: یه بار دیگه زیرخوابت بره رومخم با چاقو براش خطو نشون میکشم
ت: یه لبخند زدم و گفتم خیر اینکه ایرانی ها تروریستن واقعیت نداره
تهیونگ: کوک چه عجب یکی جوابتو داد
ت: مگه من باید از چه چیز این آقا که اسمش کوکه بترسم
کوک: .......
معلم چوی: خب دیگه درسو شروع میکنم کی جواب سوال پای تخته میدونه(ریاضی بود و طولانییییییییییی بود)
ت: من
کوک: من
معلم چوی: بیاید هردو حل کنین
کوک اول حل کرد معلم گف
معلم چوی: برایه اینکه پوزه ت رو بزنی اینکارو کردی
کوک: هان نه
معلم چوی: ت بیا اشتباه حل کرد
ت : چشم ت اومد و یه توضیح معرکه داد
معلم چوی: افرین تو اولین روزت احسنت داری
ت: ممنونم
دینگ دینگ
(بچه ها این فیک عشق بین ت و کوک نیس موندم ت رو لزبین کنم با یونا یا با هوانگ این یوپ زوجش کنم کوک بهترین رفیقشه)
یونا: خانومی زنگ خورد امروز دوکبوکی داریم
ت: باشه علی
یونا: کثافتتتت
ت: فشارررررر
یونا:😐😐😑😑
ت : بیا بریم داشتیم میرفتیم که کوک و تهیونگ دیدیم
یونا: داداشی برو کنار
تهیونگ : یعنی نمیخوای بت ما غذا بخوریم( کیوت)
یونا: نه(با تک خنده)
من یه خنده ریزی کردم که کوک گف
کوک: چیه یه چی میخنده
ت: هیچی شاگرد زرنگ عسیسم بیا بریم هیچی نخوردم
یونا: باشه عاسیسمممممم
یونا و ت: از سر راهمون برید کنار
کوک و تهیونگ: پرو ها
یونا و ت داشتن درمورد بار صحبت میکردن یه دختره اومد آب رو ت ریخت
لینا: هوی هرزه با دوس پسر من دیگه اینطوری رفتار نکن
ت: موهاشو گرفتم انداختمش و گفتم هوی اسم خودتو رو من نزار
کوک: یا داری چیکار میکنی
ت: یه بار دیگه زیرخوابت بره رومخم با چاقو براش خطو نشون میکشم
- ۲.۵k
- ۰۴ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط