تغییر
#تغییر
پارت 6/بخش 2
_ ولی این کافی نیست! محروم شدن از مسابقات، اونم فقط تا بهار؟ خانم گاردنر من فکر می کردم شما تنبیه سخت تری برای گوردون در نظر بگیرید، اون داشت کارآموزای تازه وارد رو به کشتن می داد. ..!؟
مدیر با آرامش پشت میزش برگشت و گفت : مهم نیست لی لی، به ضربه روحیش فکر کن، به نظرم براش کافیه.
_ اما...
_ کافیه....خانم بیشاپ شما مرخصین، بهتره زودتر برین کلاستون داره شروع میشه.
خانم بیشاپ با عصبانیت چشم غره ای رفت و از دفتر خارج شد.
جاستین که منتظر رفتن او بود، با عجله خودش را به میز مدیر رساند و با صدای خفه ای گفت :محروم میشم؟ اونم تا بهار؟ می فهمی چیکار داری میکنی؟ مامان تو خودت به من گفتی.....
_ خودم میدونم چی گفتم، نمی خواد حرف خودمو برام تکرار کنی. خب چیکار می کردم، می گفتم تقصیر شماست که حواستون به دانش آموزا نیست و من نمی خوام پسرم تنبیه بشه؟
_ من اینو نگفتم مامان، ولی می تونستی یه چیز راحت تر بگی. تو که از اونم بدتری!
حالا روی میز خم شده بود و صدایش راحت تر به گوش می رسید.
همه آن ده نفر تقریبا ده متر با میز فاصله داشتند اما صدای او را به خوبی می شنیدند.
_ مامان میدونی من چقدر منتظر این مسابقه بودم؟چقدر براش تمرین کردم....چقدر....وای...مامان تو کل آرزوهامو به باد دادی...
_ آروم تر پسر، حواست هست که تنها نیستیم؟ و در اون مورد، باید بگم تیم گراتن بدون تو بهتر بازی می کنه...از این مورد مطمئنم.
_ واقعا ممنون از لطفت.
خانم گاردنر لبخند زد و به در اشاره کرد.
جاستین بدون اینکه به پشت سرش نگاه کند حواسش به آن ده نفر باشد، با صدای بلند گفت: برام مهم نیست که گراتن با من یا بدون من در چه حاله، من فقط میخوام تو اون مسابقه باشم، می فهمی مامان؟؟؟
_ مامان؟! (Emily)
جاستین که تازه متوجه حضور آنها شده بود، آرام سرش را برگرداند و نیم نگاهی بهشان انداخت.بعد دوباره سمت مادرش برگشت و با اضطراب گفت: من...چیز دارم....کلاس! آره من کلاس دارم...باید برم...خیلی دیرم شده....
مدیر همچنان اخم کرده بود و از سکوتش می شد مقدار عصبانیتش را تخمین زد...واقعا خیلی زیاد بود.
جاستین آرام از میز فاصله گرفت و سمت در خروجی رفت.از بین آن ده نفر رد شد و با صدایی لرزان گفت:بیاین.
دستش را روی دستگیره در گذاشت ولی هنوز آن را باز نکرده بود که مدیر از چند متر آن طرف تر داد زد: کجا؟ حالا که گند زدی به همه چی داری میری؟بیا اینجا ببینم...
پارت 6/بخش 2
_ ولی این کافی نیست! محروم شدن از مسابقات، اونم فقط تا بهار؟ خانم گاردنر من فکر می کردم شما تنبیه سخت تری برای گوردون در نظر بگیرید، اون داشت کارآموزای تازه وارد رو به کشتن می داد. ..!؟
مدیر با آرامش پشت میزش برگشت و گفت : مهم نیست لی لی، به ضربه روحیش فکر کن، به نظرم براش کافیه.
_ اما...
_ کافیه....خانم بیشاپ شما مرخصین، بهتره زودتر برین کلاستون داره شروع میشه.
خانم بیشاپ با عصبانیت چشم غره ای رفت و از دفتر خارج شد.
جاستین که منتظر رفتن او بود، با عجله خودش را به میز مدیر رساند و با صدای خفه ای گفت :محروم میشم؟ اونم تا بهار؟ می فهمی چیکار داری میکنی؟ مامان تو خودت به من گفتی.....
_ خودم میدونم چی گفتم، نمی خواد حرف خودمو برام تکرار کنی. خب چیکار می کردم، می گفتم تقصیر شماست که حواستون به دانش آموزا نیست و من نمی خوام پسرم تنبیه بشه؟
_ من اینو نگفتم مامان، ولی می تونستی یه چیز راحت تر بگی. تو که از اونم بدتری!
حالا روی میز خم شده بود و صدایش راحت تر به گوش می رسید.
همه آن ده نفر تقریبا ده متر با میز فاصله داشتند اما صدای او را به خوبی می شنیدند.
_ مامان میدونی من چقدر منتظر این مسابقه بودم؟چقدر براش تمرین کردم....چقدر....وای...مامان تو کل آرزوهامو به باد دادی...
_ آروم تر پسر، حواست هست که تنها نیستیم؟ و در اون مورد، باید بگم تیم گراتن بدون تو بهتر بازی می کنه...از این مورد مطمئنم.
_ واقعا ممنون از لطفت.
خانم گاردنر لبخند زد و به در اشاره کرد.
جاستین بدون اینکه به پشت سرش نگاه کند حواسش به آن ده نفر باشد، با صدای بلند گفت: برام مهم نیست که گراتن با من یا بدون من در چه حاله، من فقط میخوام تو اون مسابقه باشم، می فهمی مامان؟؟؟
_ مامان؟! (Emily)
جاستین که تازه متوجه حضور آنها شده بود، آرام سرش را برگرداند و نیم نگاهی بهشان انداخت.بعد دوباره سمت مادرش برگشت و با اضطراب گفت: من...چیز دارم....کلاس! آره من کلاس دارم...باید برم...خیلی دیرم شده....
مدیر همچنان اخم کرده بود و از سکوتش می شد مقدار عصبانیتش را تخمین زد...واقعا خیلی زیاد بود.
جاستین آرام از میز فاصله گرفت و سمت در خروجی رفت.از بین آن ده نفر رد شد و با صدایی لرزان گفت:بیاین.
دستش را روی دستگیره در گذاشت ولی هنوز آن را باز نکرده بود که مدیر از چند متر آن طرف تر داد زد: کجا؟ حالا که گند زدی به همه چی داری میری؟بیا اینجا ببینم...
۱.۲k
۱۶ بهمن ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.