بگو چرا بنویسم به دفتری که ندارم

بگو چرا بنویسم به دفتری که ندارم
هنوز هم غزل از حال بهتری که، ندارم

غم آنچنان نفسم را گرفته‌است که اینک
امید بسته‌ام اما، به ساغری که ندارم

دلم هوای تو دارد ولی چگونه ببندم
هزار نامه به پای کبوتری که، ندارم؟

به رغم آن که نبودی، همیشه پایِ تو ماندم
که سخت مؤمنم اما، به باوری که ندارم

اگرچه بافتنی نیست راه ِتا تو رسیدن
به جز خیال، ولی کار ِدیگری که ندارم

شبیه ابر بهاری، دلم عجیب گرفته
کجاست شانه ی امن ِبرادری که ندارم؟

#سجاد_رشیدی_پور
دیدگاه ها (۰)

شده عشقت به کسی بیشتر از حد باشدهرچه خوبی بکنی با دل تو بد ب...

مرا بگیر و ببر تا سکوت و تنهایی …مرا بگیر و ببر هرکجا که آنج...

اعتراضی کردم از این عشق با ناراحتیداد پاسخ این چنین،هر جور د...

گفت که غصه اش را نخورَد ؛چون که آدم اگر پیش از بلا شروع به غ...

عاشقانه های شبنم

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط