خواهم که ترا در بر بنشانم و بنشینم



خواهم که ترا در بر بنشانم و بنشینم
تا آتش جانم را بنشینی و بنشانی

ای شاهد افلاکی در مستی و در پاکی
من چشم ترا مانم تو اشک مرا مانی

در سینه سوزانم مستوری و مهجوری
در دیده بیدارم پیدایی و پنهانی

#رهی_معیری
دیدگاه ها (۴)

گل رابه عزیزان میدهند ومحبت رابه مهربانانکدام لایق توباشدکه ...

در این دنیا تک و تنها شدم من گیاهی در دل صحرا شدم من چو مجنو...

خون به دل،خاک به سر،آه به لب،اشک به چشمبی جمال ِ تو،چه هابر ...

قـــدیـــمـــاقـــلـــب هـــا و قـــبـــر هـــافـقـــط جــاے...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط