شب دردناک

شب دردناک
پارت ۲۷

یوکی : هیونگ... کجایی بیا مهمونت اومده
جونکوک: باشه برو منم میام
پوزخند زد و از رو دختره بلند شد
جونکوک : بازم این خواهر احمقم نجاتت داد .... پاشو برو بیرون
حالش اصلا خوب نبود نفس های تند اش باعث بغض تو گلوش میشد ... رو تخت نشست و سمته پیراهنش رفت و بعد از برداشتن پیراهن اش جونکوک سمته حمام رفت و وارد حمام شد .. دختره اشک هایش جاری شدن زود پیراهنش را پوشید و سمته در رفت از اتاق خارج شد زود سمته اتاق خودش رفت وارد اتاق شد و سمته تخت رفت رو تخت دراز کشید و پتو رو خودش کشید، با این کاری که انجام داد بیشتر دختره را از خودش ترسوند چرا همچین کاری باهاش میکرد گریه هایش شروع شدن .. وقتی هر آدمی خب بزرگ شه .. اون آدم در آینده زندگی خوبی ندارد و کسی که در دوران بچگی زندگی خسته داشته باشه اون فرد در آینده زندگی خوبی داره و این دختر در بچگی زندگی خوبی داشت ولی الان ...
کره برایش آتیش شد شعله آتیشی که روز به روز بالا تر میره بلخره این شعله آتش دختره را از بین میبره ....
تقی به در زده شد و شوهوآ وارد اتاق شد سمته ات رفت و رو تخت نشست
شوهوا : آبجی بیداری .. ؟
ات هیچ حرفی نگفت و آروم خواب بود شوهوا پتو رو صورت ات را کنار زد که آروم خواب بود دستی به موهایش کشید و دختره با ترس که به خواب. رفت زود چشم هایش را باز کرد و کمی از شوهوآ فاصله گرفت
خواهرش با ترس گفت
شوهوآ: ات چی شده عزیزم
ات دور ور را نگاه کرد و هیچ کس را ندید جز شوهوآ
شوهوآ: چی شده
زود در اغوشش گرفت و دختره چشم هایش را بست ترسیده از اینکه جونکوک بجایه شوهوآ بود باز چی میشد شوهوآ با نگرانی گفت
شوهوآ: عزیزم آبجی جون چی شده قربونت برم من
ات : چیزی نیست
شوهوآ: بازم اون عوضی .. درسته اذیتت میکنه ،
ات بعد از اون روزی که به شوهوا گفته بود جونکوک بد تر عصبی شده بود پس‌گفت
ات : چیزی نیست اونی اون دیگه اذیتم نمیکنه
شوهوآ : اگه هم اذیتت میکنه چند روزی بعد داداش میاد
ات از آغوش شوهوآ بیرون رفت و زود گفت
ات : ایل سونگ میاد ... کی
شوهوآ : نمیدونم به اوپا گفته بود میاد
ات سکوت کرد و به زمین خیره شد
شوهوآ : اکه خسته نیستی بریم شام بخوریم تازه مهمون اونا هم اومده
ات : نه گرسنه نیستم ... تو برو
شوهوآ : نمیشه چجوری برم اوپا میگه کجاست یا چرا نیومده
ات : باشه تو برو منم آلان میام
شوهوآ از رو تخت بلند شد و با دیدن زخم های رو گ*ردن ات شوکه گفت
شوهوآ: اون زخم ها رو گ*ردن چی هستن ات
ات زود دستش را گذاشت رو گ*ردن اش گفت
دیدگاه ها (۷)

اسلاید اتاق خواب اتاق جونکوک.. اسلاید اتاق لباس ... جونکوک م...

اتاق ات

( شب دردناک )پارت ۲۵قدم برداشت رو پله ها و به سمته اتاق جونک...

خون آشام من My vampire 🦇 part16 ات. نه جیمین پس جمع نمیکنی ن...

پارت ۳۱ات: تو.... خیلی 😡😨جیمین: من چی 😡ات: هیچی.... ترس.... ...

پارت ۱۹

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط