چو شب به راه تو ماندم که ماه من باشی

.
.
چو شب به راه تو ماندم که ماه من باشی

چراغ خلوت این عاشق کهن باشی .
.

به سان سبزه پریشان سرگذشت شبم
نیامدی تو که مهتاب این چمن باشی .
.

تو یار خواجه نگشتی به صد هنر، هیهات
که بر مراد دل بی قرار من باشی .
.

تو را به آینه داران چه التفات بود
چنین که شیفته ی حسن خویشتن باشی .
.

دلم ز نازکی خود شکست در غم عشق
وگرنه از تو نیاید که دلشکن باشی .
.

وصال آن لب شیرین به خسروان دادند
تو را نصیب همین بس که کوهکن باشی .
.

ز چاه غصه رهایی نباشدت، هر چند
به حسن یوسف و تدبیر تهمتن باشی .
.

خموش سایه که فریاد بلبل از خامی ست
چو شمع سوخته آن به که بی سخن باشی .
.
.
#هوشنگ_ابتهاج
دیدگاه ها (۳)

در شهر عشق رسم وفا نیست، بگذریمیارای گفتن گله‌ها نیست، بگذری...

گر نیمه شبی مست درآغوش من افتدچندان به لبش بوسه زنم کز سخن ا...

....‎اول آبی بود این دل ، آخر اما زرد شد‎آفتابی بود، ابری شد...

از هر چیزی مقداری به جا می ماند. کمی چای ته استکانچند نخ سیگ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط