گر نیمه شبی مست درآغوش من افتد

گر نیمه شبی مست درآغوش من افتد
چندان به لبش بوسه زنم کز سخن افتد

صدبار به پیش قدمش جان بسپارم
یکبار مگر گوشه ی چشمش بمن افتد

ای برسر سودای تو سرها شده بر باد
دورازتو چنانم که تنی بی بدن افتد

آوازه ی کوچک دهنت ورد زبانهاست
پیدا شود آن راز که در هردهن افتد

شیرین نفتد هر که زند تیشه که اینکار
شوری است که تنها بسر کوهکن افتد

#ملک_الشعرای_بهار
دیدگاه ها (۱)

من شما را دوست دارم. من باید شما را دوست بدارم؛ پس شما را دو...

فغان که فرصت دیدن به سوی هم ندهندغرور حُسن تو را، شرم دوستی ...

در شهر عشق رسم وفا نیست، بگذریمیارای گفتن گله‌ها نیست، بگذری...

..چو شب به راه تو ماندم که ماه من باشیچراغ خلوت این عاشق کهن...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط