خب من از اولم اهل فضای مجازی و اینجور داستانا نبودمولی خ

خب من از اولم اهل فضای مجازی و اینجور داستانا نبودم.ولی خب خانم شین اصرار داشت که کامنت منو زیر پستاش داشته باشه،که همه ببینن قربون صدقه ی موهای فرفریش میرم و براش هشتگ قلب و ماچ میزارم ! هرچقدم خواستم از زیرش در برم نشد.بلاخره تسلیم شدم و تنها استفاده م این بود که براش کامنت بزارم.خداییشم از رو علاقه بود،هیچ اجباری واسه قربون صدقه ها در کار نبود.فقطم خودش تو صفحه م بود و درشو تخته کرده بودم! یعنی قفل بود
یه دو روزی میشد از هم دلخور بودیم.وقتایی هم که دلخور باشیم،با هم فیلم میبینیم،غذا میخوریم،قدم میزنیم ... ولی ساکتیم.مهم ترین تفاوتشم اینه که از بوس خبری نیست.این از همه سخت تره.خب عادت دارم وقتی صبح بیدار میشم داغی لبشو رو گونم حس کنم.
این وسطم سرمای بدی خورده بودم.جمعه هم بود و ساکتی خونه بدجور دل آدمو میترکوند.صبر کردم حداقل بگه برو دکتر و سکوت بشکنه،ولی نگفت.ولی باید میرفتم دکتر.قبل رفتنمم واسه اولین بار یه عکس از خودم گذاشتم و زیرش نوشتم ''هیشکی نیست برام سوپ درست کنه...مهم تر اینکه هیشکی نیست بوسم کنه و بگه بیا دوتایی سرما بخوریم ''
رفتم دکتر،آمپولم زدم،ولی خدایی دردش کمتر از دو روزی بود که بدون بوس شین جان سپری شده بود.
وقتی برگشتم همین که درو باز کردم بوی سوپ میومد
زیر پستمم کامنت گزاشته بود من نشستم تو آشپزخونه،منتظرتم که بیای دوتایی با هم سرما بخوریم :)
#حنانه_اکرامی🌙
دیدگاه ها (۲)

خب خب خب پستای هلی دیووونه حالا میره توو فازه شاد الکی مثلا...

گفتی شب خــوشو خوابیدی...مگر زندگــی بی تــو هم خــوش می شـو...

این بارکه عاشق شدم دوستت دارم رااصلا به زبان نمی آورمقربان ص...

...از بچگی سرمایی بودم زمستون که میشد حتی اگه صدتا لباسم رو ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط