فیک زندگی با ماکان ۳
فیک زندگی با ماکان ۳
پارت ۳
ترخیص شد برادرش ک اسمش میلاد بود زیر بغلشو گرفته بود
سارا:بشونش جلو عقب اذیت میشه
میلاد:باش فقط آروم برونید پاش ضربه بهش وارد شده دردش میگیره
سارا:چشم
سوار شدن و حرکت کردم
میلاد:برید هتل نخل
سارا:چشم مسافرید
مهرداد:ن هتل پدرمه
سارا:اها
رسوندمشون و خداحافظی کردم برگشتم خونه
امیر:کشتیش؟!
السانا:عه زبونتو گاز بگیر مرده بود الان زندان بود
دوستی:هوفففف دختر ساکت شو بزارین حرف بزنه
رهام:بگو چیزیش نشده بود این دوستی کشت منو
سارا:گوشفندای عزیز اجازه بدید الان رسوندمشون خونه اشون فردا باید بریم عیادتش
رهام:باشه
سارا:ناهار نداریم
دوستی:گذاشتم برات گرم کن بخور
امیر:سارا خوبی رنگت پریده
سارا:خوبم یکم معده ام بهم ریخته عصبی ک بشم معده ام بهم میریزه
دوستی:آخی ترسیدی حتما
سارا:ن پ عاشق شدم عوارض اونه
ی سر رفتم اداره شب برگشتم روی تخت دراز کشیدم اعصابم بهم ریخته اون از مهرداد اونم از کار توی اداره ی هوف بلندی کشیدم پیشونیمو فشار دادم بلند شدم رفتم توی حال روی مبل نشستم با گوشی ور رفتم تا صب چشام قرمز قرمز شده بود بچ ها رو بیدار کردم صبحونه اشونو خوردن و رفتیم سمت هتل نخل گل و شیرینی هم خریدیم وقتی رسیدیم رفتیم پایین از نگهبان واحد مهرداد رو پرسیدیم تا دم در رفتیم
سارا:رهام زنگ بزن
رهام:باش
مادرش درو باز کرد و با کلی سلام و احول رفتیم داخل وارد اتاق مهرداد شدیم دیدم برادرش داره بهش صبحونه میده
سارا:سلام ببخشید بد موقع اومدیم .
مهرداد:سارا خانم بفرما میلاد بسمه دیگ
رهام:حالت چطوره؟
مهرداد:خوبم
امیر:دردم زیاد داری
مهرداد:ن کم
دوستی و السانا در گوش سارا باهم:چ خوشتیپه
سارا:خفه(آروم)
میلاد:بفرماید بنشینید چرا زحمت کشیدین
نشستیم و مادرش چایی آورد تا لب ب چایی زدم حالت تهوع بهم دست داد السانا فهمید
السانا:ببخشید سرویس بهداشتی کجا
مهرداد: سمت چپ
دوستی:سارا میخایی باهات بیام
سر ب علامت ن تکون دادم
پارت ۳
ترخیص شد برادرش ک اسمش میلاد بود زیر بغلشو گرفته بود
سارا:بشونش جلو عقب اذیت میشه
میلاد:باش فقط آروم برونید پاش ضربه بهش وارد شده دردش میگیره
سارا:چشم
سوار شدن و حرکت کردم
میلاد:برید هتل نخل
سارا:چشم مسافرید
مهرداد:ن هتل پدرمه
سارا:اها
رسوندمشون و خداحافظی کردم برگشتم خونه
امیر:کشتیش؟!
السانا:عه زبونتو گاز بگیر مرده بود الان زندان بود
دوستی:هوفففف دختر ساکت شو بزارین حرف بزنه
رهام:بگو چیزیش نشده بود این دوستی کشت منو
سارا:گوشفندای عزیز اجازه بدید الان رسوندمشون خونه اشون فردا باید بریم عیادتش
رهام:باشه
سارا:ناهار نداریم
دوستی:گذاشتم برات گرم کن بخور
امیر:سارا خوبی رنگت پریده
سارا:خوبم یکم معده ام بهم ریخته عصبی ک بشم معده ام بهم میریزه
دوستی:آخی ترسیدی حتما
سارا:ن پ عاشق شدم عوارض اونه
ی سر رفتم اداره شب برگشتم روی تخت دراز کشیدم اعصابم بهم ریخته اون از مهرداد اونم از کار توی اداره ی هوف بلندی کشیدم پیشونیمو فشار دادم بلند شدم رفتم توی حال روی مبل نشستم با گوشی ور رفتم تا صب چشام قرمز قرمز شده بود بچ ها رو بیدار کردم صبحونه اشونو خوردن و رفتیم سمت هتل نخل گل و شیرینی هم خریدیم وقتی رسیدیم رفتیم پایین از نگهبان واحد مهرداد رو پرسیدیم تا دم در رفتیم
سارا:رهام زنگ بزن
رهام:باش
مادرش درو باز کرد و با کلی سلام و احول رفتیم داخل وارد اتاق مهرداد شدیم دیدم برادرش داره بهش صبحونه میده
سارا:سلام ببخشید بد موقع اومدیم .
مهرداد:سارا خانم بفرما میلاد بسمه دیگ
رهام:حالت چطوره؟
مهرداد:خوبم
امیر:دردم زیاد داری
مهرداد:ن کم
دوستی و السانا در گوش سارا باهم:چ خوشتیپه
سارا:خفه(آروم)
میلاد:بفرماید بنشینید چرا زحمت کشیدین
نشستیم و مادرش چایی آورد تا لب ب چایی زدم حالت تهوع بهم دست داد السانا فهمید
السانا:ببخشید سرویس بهداشتی کجا
مهرداد: سمت چپ
دوستی:سارا میخایی باهات بیام
سر ب علامت ن تکون دادم
۳.۶k
۲۱ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.