فیک زندگی با بنگتن ۳
فیک زندگی با بنگتن ۳
پارت ۳
با شوگا سوار ماشینش شدم کنار دستش نشستم و حرکت کرد
ات:شوگا
شوگا:جانم
ات:کی میشع ب عنوان همسرم باهم بریم مسافرت
شوگا:بزا مامانم و بابام از مسافرت برگردن میام خاستگاریت
چشمم ب دست شوگا افتاد
اع:ببخشید(بغض)
شوگا:چرا ؟!!
ات:بخاطر من داری توی این همه درد و سر میوفتی(بغض)
شوگا:اشک نریزی اعصابم بهم میریزه ها
ات:باش میخایی ب جین بگم با نامجون حرف بزنه
شوگا:ن برادرتو وارد مشکل ما نکن خب بریم شهر بازی
ات:اره
رسیدیم و پیاده شدیم وارد شهر بازی شدیم
ات:شوگا بریم تاب
شوگا:باش
رو تاب نشستم و شوگا منو هول میداد
ات:شوگا عاشقتم(فریاد)
شوگا میخندید
شوگا:نشنیدم (فریاد)
ات:آهای مردم من عاشقش این پسرم (فریاد بلند تر)
شوگا میخندید و هولم میداد بعد چند دقیقع پیاده شدم
ات: ی سوال زود جواب بده الان دوست داری باهام چیکار کنی
شوگا سریع جواب داد
شوگا:ببوسمت جلو همه
ات:یالا زود باش
شوگا دستمو کشید افتادم توی بغلش منو محکم گرفت
شوگا:۱ ۲. ۳ حالا
لباشو گذاشت روی لبام شروع کرد ب بوسیدن همه مات ما بودن و دست میزدن ازش جدا شدم
ات: میزاری دستتو ببوسم
شوگا:چرا
ات:میخام خوب شه
از بغلش در اومدم دستشو گرفتم و بوسیدم شوگا هم دست منو بوسید نزدیکای عصر بود از شهر بازی زدیم بیرون سوار ماشین شدیم و سمت ی رستوران حرکت کردیم دوتا پیتزا سفارش دادیم و خوردیم و بعدش حرکت کردیم سمت ی باغ ک واس اقوام شوگا بود ک بهش میگفت عمو
شوگا:عمو خوبی
عمو:ممنون معرفی نمیکنی
شوگا:عشقمه عمو
ات:سلام عمو
رفتیم داخل و تا خد شب توی باغ گشتیم قدم زدیم وقت برگشت ب خونه بود
ات:شوگا کاش میشد میموندیم رفتیم خونه باید جداشیم عه
شوگا:صب داشته باش مال خدمی
سوار ماشین شدیم و سمت خونه حرکت کردیم وقتی رسیدیم جین کلی دعوامون کرد ک چرا دیر کردیم شوگا رفت توی اتاقشو منم با جین رفتم توی اتاق اینقد خسته بودم ک ی جوری جینو بغل کردم خوابید تا صب اسم شوگا رو ب زبون آوردم
پارت ۳
با شوگا سوار ماشینش شدم کنار دستش نشستم و حرکت کرد
ات:شوگا
شوگا:جانم
ات:کی میشع ب عنوان همسرم باهم بریم مسافرت
شوگا:بزا مامانم و بابام از مسافرت برگردن میام خاستگاریت
چشمم ب دست شوگا افتاد
اع:ببخشید(بغض)
شوگا:چرا ؟!!
ات:بخاطر من داری توی این همه درد و سر میوفتی(بغض)
شوگا:اشک نریزی اعصابم بهم میریزه ها
ات:باش میخایی ب جین بگم با نامجون حرف بزنه
شوگا:ن برادرتو وارد مشکل ما نکن خب بریم شهر بازی
ات:اره
رسیدیم و پیاده شدیم وارد شهر بازی شدیم
ات:شوگا بریم تاب
شوگا:باش
رو تاب نشستم و شوگا منو هول میداد
ات:شوگا عاشقتم(فریاد)
شوگا میخندید
شوگا:نشنیدم (فریاد)
ات:آهای مردم من عاشقش این پسرم (فریاد بلند تر)
شوگا میخندید و هولم میداد بعد چند دقیقع پیاده شدم
ات: ی سوال زود جواب بده الان دوست داری باهام چیکار کنی
شوگا سریع جواب داد
شوگا:ببوسمت جلو همه
ات:یالا زود باش
شوگا دستمو کشید افتادم توی بغلش منو محکم گرفت
شوگا:۱ ۲. ۳ حالا
لباشو گذاشت روی لبام شروع کرد ب بوسیدن همه مات ما بودن و دست میزدن ازش جدا شدم
ات: میزاری دستتو ببوسم
شوگا:چرا
ات:میخام خوب شه
از بغلش در اومدم دستشو گرفتم و بوسیدم شوگا هم دست منو بوسید نزدیکای عصر بود از شهر بازی زدیم بیرون سوار ماشین شدیم و سمت ی رستوران حرکت کردیم دوتا پیتزا سفارش دادیم و خوردیم و بعدش حرکت کردیم سمت ی باغ ک واس اقوام شوگا بود ک بهش میگفت عمو
شوگا:عمو خوبی
عمو:ممنون معرفی نمیکنی
شوگا:عشقمه عمو
ات:سلام عمو
رفتیم داخل و تا خد شب توی باغ گشتیم قدم زدیم وقت برگشت ب خونه بود
ات:شوگا کاش میشد میموندیم رفتیم خونه باید جداشیم عه
شوگا:صب داشته باش مال خدمی
سوار ماشین شدیم و سمت خونه حرکت کردیم وقتی رسیدیم جین کلی دعوامون کرد ک چرا دیر کردیم شوگا رفت توی اتاقشو منم با جین رفتم توی اتاق اینقد خسته بودم ک ی جوری جینو بغل کردم خوابید تا صب اسم شوگا رو ب زبون آوردم
۲.۹k
۲۱ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.