از زمزمه دلتنگیم از همهمه بیزاریم

از زمزمــــه دلتنگیم، از همهمــه بیزاریم
نه طاقت خاموشی، نه تاب سخن داریم

آوار  پریشانــی‌ست ،  رو  ســوی چـــه بگریزیم؟
هنگامه ی حیرانی‌ ست، خود را به که بسپاریم؟

تشویش هزار " آیا"، وسواس هزار "اما"
کوریم و نمی‌بینیم ، ورنه همه بیماریم

دوران شکوه بـــاغ از خاطرمان رفتــه‌ ست
امروز که صف در صف خشکیده و بی‌باریم

دردا کــه هدر دادیم آن ذات گرامی را
تیغیم و نمی‌ بریم، ابریم و نمی‌ باریم

ما خویش ندانستیم بیداریمان از خواب
گفتند کــه بیدارید؟ گفتیم کـه بیداریم

من راه تــو را بسته، تـــو راه مرا بسته
امید رهایی نیست وقتی همه دیواریم
..
#شعر #شاعري #مشاعره #تک_بیت #شعرنو #غزل #شعرخوانی #حافظ #مولانا #سعدی #فاضل_نظری #علیرضاآذر #غم #عشق #خدا #عکسنوشته #دونفره #شعر_ناب #کافه_شعر #بهمن #تهران #رفیق #ادبیات #شادی #حالخوب #معرفت #دلگرفته #شعر_عاشقانه #دلبری #دوست #شعر_عاشقانه
دیدگاه ها (۰)

درد بی درمان شنیدی؟حال من یعنی همین!بی تو بودن،درد دارد!می ز...

اگر چه دل به کسی داد، جان ماست هنوزبه جان او که دلم بر سر وف...

من و تو آن دو خطیـم آری، موازیــان به ناچاریکه هردو باورمان ...

ای که برداشتی از شانه ی موری باریبهتر آن بود که دست از سر من...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط