ای که برداشتی از شانه ی موری باری

ای که برداشتی از شانه ی موری باری
بهتر آن بود که دست از سر من برداری

ظاهر آراسته ام در هوس وصل ، ولی
من پریشان تر از آنم که تو می پنداری

هر چه میخواهمت از یاد برم ممکن نیست
من تو را دوست نمی دارم اگر بگذاری

موجم و جرات پیش آمدنم نیست ، مگر
به دل سنگ تو از من نرسد آزاری

بی سبب نیست که پنهان شده ای پشت غبار
تو هم ای آینه از دیدن من بیزاری؟
..
#شعر #شاعری #مشاعره #تک_بیت #شعرنو #غزل #شعرخوانی #حافظ #مولانا #سعدی #فاضل_نظری #علیرضاآذر #عطار #خدا #عکسنوشته #شعر_ناب #شادی #حالخوب #عشق #عاشقی #شعر_عاشقانه #دلبری #شعر_عاشقانه #دونفره #قهوه #کافه #کافه_شعر #شب_شعر #روزگار #نفیسه_سادات_موسوی #تهران
دیدگاه ها (۰)

من و تو آن دو خطیـم آری، موازیــان به ناچاریکه هردو باورمان ...

از زمزمــــه دلتنگیم، از همهمــه بیزاریمنه طاقت خاموشی، نه ت...

پشت هر پنجره باشم، نظرم خیره به تو ستدر نگاهم تو فقط منظره‌ی...

خدا کند که کسی حالتش چو ما نشودز دام خال سیاهش کسی رها نشودخ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط