پاییز عاشقی (autumn love )
پاییز عاشقی (autumn love )
Part 10
_عشقم کجا میری؟
+دارم میرم صبحانه رو آماده کنم
_چرا حس میکنم یچیزی درست نیست
+چی؟؟؟
_بوس اول صبحگاهی
+عاااا(خنده از سر خجالت)
میبوستش
+حالت بیا بریم باهم صبحانه درست کنیم
_اووم دستتو بده من
+چرا
_میخوام دستمو بگیری
+واقعا نیاز داری؟
_اوووم
+باشه ولی تا یه جایی هاا
داشتیم میرفتیم طرف ون کمپ که آقای لی ما رو دید
اقای لی: بچه ها بیاین اینجا(از دور داد میزد)
+تهیونگ ول کن
_نمیخوام
+اگه اقای لی مارو ببینــــ......
نذاشت حرفم تموم شه بوسم کرد
آقای لی: بچه ها نمیخواد بیاین خودم میرم
+وای ته چیکار کردی؟
_هیچی
+یعنی چی هیچی
+الان آقای لی ما رو دید
_خب به من چه فقد یهو هوس کردم ببوسمت مگه دست خودمه؟
+وااای
اونا رفتن و صبحانه رو آماده کردن ک
+من میرم لباسم رو عوض کنم
_چی؟
+میگم حواست به اینا باشه من میرم لباسم رو عوض کنم
_اگه چیزی نیاز داشتی بهم بگو(داداش باور کن فقط یه لباسه چیز خاصی نیست)
+اووم
:ما برگشتیم
: به به چه بوی خوبی میاد
_معلومه
=میجو کجاس؟
+رفته بودم لباسم رو عوض کنم
_واووو عزیزم چ خوشگل شدی
+(لبخند)
جونگ کوک و بورام: عووووق
= منم باید لباسم رو عوض کنم
همگی قبل از صبحانه رفتن و لباسشون رو عوض کردن
چند روز بعد و هنگام رفتن:
آقای لی: بچه ها همه جا رو چک کنین ببینین وسایلتون رو جانذارین
همه: چشم
ویو میجو:
همه جا رو چک کردیم هیچی جا نذاشته بودیم
رو به تهیونگ کردم انگار یه چیزی رو گم کرده بود رفتم پیشش
+عزیزم چیزی شده؟
_آر.... آره
_فکر کنم یه دست گم کردم
+دست؟؟؟
_اره اما الان دیگه لازم نیست پیداش کردم
بعدش دستم و گرفت و گفت
_مگه نگفته بودم از پیشم جم نخور
+ببخشید بیب اما باید برای جمع کردن وسایل میرفتم کنار بقیه
_اوووم
+خب مطمئنی چیز دیگه ای جا نذاشتی؟
_چرا فقط یه چیز
+چیووو؟
_به بوس
+ته ته اینجا جاش نیست
_ع چه باحال ته ته😂
آقای لی: بچه ها بیاین سوار شین بریم
سوار اتوبوس شدیم و داشتیم میرفتیم
نمیدونستم این اردوی یک هفته ای میتونه ما رو باهم جور کنه
وقتی سرجامون نشستیم تهیونگ دم گوشم
_بیب اگه خواستی بخوابی بهم بگو
+اووم
چند ساعت گذشت ولی هنوز راه زیادی مونده بود
ویوو تهیونگ:
داشتم بهش نگا میکردم ک دیدم چشماشو بزور باز کرده بود
بغلش کردم و آروم تو گوشش گفتم
_مگه نگفتم وقتی خوابت میاد بهم بگو اخه
+چرا ولی میخوام از منظره بیرون لذت ببرم
_ بیب هنوز کلی راه مونده فعلا بیا با هم بخوابیم
+اووم باشه
بعدش همینطور ک بغلش کرده بودم دستش رو توی دستای خودم گذاشتم و خوابیدیم
~
~
~
~
~
~
~
~
~
~
~
~
~
~
~
Part 10
_عشقم کجا میری؟
+دارم میرم صبحانه رو آماده کنم
_چرا حس میکنم یچیزی درست نیست
+چی؟؟؟
_بوس اول صبحگاهی
+عاااا(خنده از سر خجالت)
میبوستش
+حالت بیا بریم باهم صبحانه درست کنیم
_اووم دستتو بده من
+چرا
_میخوام دستمو بگیری
+واقعا نیاز داری؟
_اوووم
+باشه ولی تا یه جایی هاا
داشتیم میرفتیم طرف ون کمپ که آقای لی ما رو دید
اقای لی: بچه ها بیاین اینجا(از دور داد میزد)
+تهیونگ ول کن
_نمیخوام
+اگه اقای لی مارو ببینــــ......
نذاشت حرفم تموم شه بوسم کرد
آقای لی: بچه ها نمیخواد بیاین خودم میرم
+وای ته چیکار کردی؟
_هیچی
+یعنی چی هیچی
+الان آقای لی ما رو دید
_خب به من چه فقد یهو هوس کردم ببوسمت مگه دست خودمه؟
+وااای
اونا رفتن و صبحانه رو آماده کردن ک
+من میرم لباسم رو عوض کنم
_چی؟
+میگم حواست به اینا باشه من میرم لباسم رو عوض کنم
_اگه چیزی نیاز داشتی بهم بگو(داداش باور کن فقط یه لباسه چیز خاصی نیست)
+اووم
:ما برگشتیم
: به به چه بوی خوبی میاد
_معلومه
=میجو کجاس؟
+رفته بودم لباسم رو عوض کنم
_واووو عزیزم چ خوشگل شدی
+(لبخند)
جونگ کوک و بورام: عووووق
= منم باید لباسم رو عوض کنم
همگی قبل از صبحانه رفتن و لباسشون رو عوض کردن
چند روز بعد و هنگام رفتن:
آقای لی: بچه ها همه جا رو چک کنین ببینین وسایلتون رو جانذارین
همه: چشم
ویو میجو:
همه جا رو چک کردیم هیچی جا نذاشته بودیم
رو به تهیونگ کردم انگار یه چیزی رو گم کرده بود رفتم پیشش
+عزیزم چیزی شده؟
_آر.... آره
_فکر کنم یه دست گم کردم
+دست؟؟؟
_اره اما الان دیگه لازم نیست پیداش کردم
بعدش دستم و گرفت و گفت
_مگه نگفته بودم از پیشم جم نخور
+ببخشید بیب اما باید برای جمع کردن وسایل میرفتم کنار بقیه
_اوووم
+خب مطمئنی چیز دیگه ای جا نذاشتی؟
_چرا فقط یه چیز
+چیووو؟
_به بوس
+ته ته اینجا جاش نیست
_ع چه باحال ته ته😂
آقای لی: بچه ها بیاین سوار شین بریم
سوار اتوبوس شدیم و داشتیم میرفتیم
نمیدونستم این اردوی یک هفته ای میتونه ما رو باهم جور کنه
وقتی سرجامون نشستیم تهیونگ دم گوشم
_بیب اگه خواستی بخوابی بهم بگو
+اووم
چند ساعت گذشت ولی هنوز راه زیادی مونده بود
ویوو تهیونگ:
داشتم بهش نگا میکردم ک دیدم چشماشو بزور باز کرده بود
بغلش کردم و آروم تو گوشش گفتم
_مگه نگفتم وقتی خوابت میاد بهم بگو اخه
+چرا ولی میخوام از منظره بیرون لذت ببرم
_ بیب هنوز کلی راه مونده فعلا بیا با هم بخوابیم
+اووم باشه
بعدش همینطور ک بغلش کرده بودم دستش رو توی دستای خودم گذاشتم و خوابیدیم
~
~
~
~
~
~
~
~
~
~
~
~
~
~
~
۵.۲k
۱۳ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.