داستانهای شاهنامه ۱۷ پادشاهی منوچهر بعد از فریدون
#داستانهای_شاهنامه #۱۷ #پادشاهی منوچهر بعد از فریدون
پس از مرگ فریدون هفت شبانه روز در سوگ او نشستند و روز هشتم منوچهر کلاه کیانی به سر نهاد و به امور کشور پرداخت. به فن افسون هایی که فریدون بدو آموخته بود بساط جادوگری را برچید. جهان را به داد، دین، مردانگی، نیکی، پاکی و فرزانگی مژده داد و پهلوانان گرد او جمع شدند و آ،رین خواندند و قدرت خود را نشانی از یزدان پاک می دانست و پا در راه پدربزرگش فریدون گذاشت.
بعد از این که منوچهر از رسم و آیین پادشاهی خود و یکتاپرستی اش سخن گفت سام پهلوان بزرگ برخاست و او را ستایش کرد. به او گفت از این پس نوبت ماست که جامه رزم بپوشیم و تو پادشاهی کنی. نیاکان من پهلوانانی بوده اند که پناه بزرگان و شاهان بودند اگر لازم باشد گرد جهان خواهم گشت تا دشمنت را به بند کشم و به پشت آورم. پهلوانی را پدربزرگ تو به من داد و مهر او و تو در دل من جای دارد. ازین پس کمر به جنگ بدخواه تو بسته ام. شهریار جهان بر او آفرین گفت و هدایایی در خور شاهان به او داد.
@hakimtoos
پس از مرگ فریدون هفت شبانه روز در سوگ او نشستند و روز هشتم منوچهر کلاه کیانی به سر نهاد و به امور کشور پرداخت. به فن افسون هایی که فریدون بدو آموخته بود بساط جادوگری را برچید. جهان را به داد، دین، مردانگی، نیکی، پاکی و فرزانگی مژده داد و پهلوانان گرد او جمع شدند و آ،رین خواندند و قدرت خود را نشانی از یزدان پاک می دانست و پا در راه پدربزرگش فریدون گذاشت.
بعد از این که منوچهر از رسم و آیین پادشاهی خود و یکتاپرستی اش سخن گفت سام پهلوان بزرگ برخاست و او را ستایش کرد. به او گفت از این پس نوبت ماست که جامه رزم بپوشیم و تو پادشاهی کنی. نیاکان من پهلوانانی بوده اند که پناه بزرگان و شاهان بودند اگر لازم باشد گرد جهان خواهم گشت تا دشمنت را به بند کشم و به پشت آورم. پهلوانی را پدربزرگ تو به من داد و مهر او و تو در دل من جای دارد. ازین پس کمر به جنگ بدخواه تو بسته ام. شهریار جهان بر او آفرین گفت و هدایایی در خور شاهان به او داد.
@hakimtoos
۱.۱k
۲۵ شهریور ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.