حوالی چشمان

حوالی چشمانٺ
خیمه ی عشق را برپا میڪنم
وخودم رابهٺرین جای‌دلت جامیڪنم
شیشه ی عمر خودم را
با نفس های ڪَرم ٺو، ها میڪنم؛
هر ڪجا باشم نڪَاهم سوی ٺوسٺ،
رو به دریا یا ڪه صحرا،
؏شـق را با ٺـو معنا میڪنم....!!

#میلاد_اکبری‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍ ‌‎‌‌
دیدگاه ها (۲)

عاشق و بدنام اگر گشتم دلم باری خوش استعاشقی بد نامی‌ای دارد ...

نه زمين‌شناسمنه آسمان‌پردازگرفتارمگرفتار چشم‌هاي تويک نگاه ب...

چهارشنبه‌ها را باید جاری گشت در خیالتدر هوایت نفس کشیدباید ع...

دیشب شعـرهایم را رو به کوچه تکاندمصبحکوچه بیقَرار تو بود ......

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط