Part⁴
Part⁴
کم کم داشت هوشیار میشد، حرفای اون موجود توی سرش رژه میرفتن ولی با احساس کردن چیزی که دور پاش بود با وحشت چشمان رو باز کرد ... تو ی محل تاریک بود ... چیزی مشخص نبود و تاریکی همه جارو به محاصره خودش در آورده بود ... لعنتی .... خیلی سرد بود ... میتونست طنابی که دور پاش بود رو حس کنه...
با بیشتر نگاه کردن دور و برش دقیقا پشت سرش تونست نوری رو احساس کنه ، برگشت به پشت... وقتی به اون چیز نورانی نگاه کرد فهمید جسمی ماننده جسم انسان روی زمین نشسته و برهنه هست ... وقتی بیشتر نگاه کرد تونست بال های اون شخص ببینه ...
اون زنجیر هایی فلزی بال هاش رو به محاصره خودشون در آورده بودن ... بدنش زخمی بود و این ضربه های شلاق بودن که بدن پسر رو فرا گرفته بودن ... با نگاه دیگه ای تونست بفهمه بلکه این خون بود که باعث میشد نوری که در وجودش بود زیاد نمایان نشه و اون رو در تاریکی این مکان گم کنه ... وقتی سرش رو بالا برد تونست مشعلی رو ببینه که این نور قطعا متعلق به مشعل بود و این نوری نبود که از فرشته روبه روش میومد ... پس اون کاملا خنثی از هر نوری بود ...
بال هاش ... خونی بودن ... یعنی اون فرشته چیکار کرده بود که اینجا زندانی شده بود؟!
و حتی خودش هم نمیدونست اینجایی که قرار داشت کدوم قسمت از قصر اون لوسیفر بود؟
فکرش مشغول بود ... ولی صدایی که اومد اون رو به دنیا واقعی برگردوند:
"تو زیاد زنده نمیمونی..."
درسته ... صدا متعلق به اون فرشته شکسته بود!!
#Bloody_Escape
به نظرتون اون فرشته کی بود :)؟
۱.هوسوک ۲.یونگی ۳.جیمین
کم کم داشت هوشیار میشد، حرفای اون موجود توی سرش رژه میرفتن ولی با احساس کردن چیزی که دور پاش بود با وحشت چشمان رو باز کرد ... تو ی محل تاریک بود ... چیزی مشخص نبود و تاریکی همه جارو به محاصره خودش در آورده بود ... لعنتی .... خیلی سرد بود ... میتونست طنابی که دور پاش بود رو حس کنه...
با بیشتر نگاه کردن دور و برش دقیقا پشت سرش تونست نوری رو احساس کنه ، برگشت به پشت... وقتی به اون چیز نورانی نگاه کرد فهمید جسمی ماننده جسم انسان روی زمین نشسته و برهنه هست ... وقتی بیشتر نگاه کرد تونست بال های اون شخص ببینه ...
اون زنجیر هایی فلزی بال هاش رو به محاصره خودشون در آورده بودن ... بدنش زخمی بود و این ضربه های شلاق بودن که بدن پسر رو فرا گرفته بودن ... با نگاه دیگه ای تونست بفهمه بلکه این خون بود که باعث میشد نوری که در وجودش بود زیاد نمایان نشه و اون رو در تاریکی این مکان گم کنه ... وقتی سرش رو بالا برد تونست مشعلی رو ببینه که این نور قطعا متعلق به مشعل بود و این نوری نبود که از فرشته روبه روش میومد ... پس اون کاملا خنثی از هر نوری بود ...
بال هاش ... خونی بودن ... یعنی اون فرشته چیکار کرده بود که اینجا زندانی شده بود؟!
و حتی خودش هم نمیدونست اینجایی که قرار داشت کدوم قسمت از قصر اون لوسیفر بود؟
فکرش مشغول بود ... ولی صدایی که اومد اون رو به دنیا واقعی برگردوند:
"تو زیاد زنده نمیمونی..."
درسته ... صدا متعلق به اون فرشته شکسته بود!!
#Bloody_Escape
به نظرتون اون فرشته کی بود :)؟
۱.هوسوک ۲.یونگی ۳.جیمین
۱۲.۸k
۰۳ تیر ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.