فیک:
فیک:
The girl I don't like
پارت3
رزان:
+گم شو آشغال عوضیییی(با داد)
آچا اومد و گفت:
_واااییی چخبرتونه....!!! ت... ت... ایتجا چیکار میکنیی اغا اصن خسارت ماشینتو میدم دست از سرمون بردار...
مردم داشتن نگامون میکردن این عصبیم میکرد شوگا هل دادم و رفتم بالا بدون اینکه در بزنمـ... وارد اتاق رئیس شدم کثافط بهم چشم داش....!!! اومد با جیغ گفتم:
_چرا بخاطر اون عوضی خواهرمو انداختی بیرونـ هاااعععع؟؟؟!!!!!
اومد جلوم خیلی نزدیک شد تا حدی که نفسش به نفسم میخورد یقمو گرفت... میخواست جلو بکشه که ببوسم اما من خیـــــــــــــــــــــلــــــــــــیــــــــ زرنگتر از این حرفابودم یکی زدم اونجای حساسشـ... و فرار کردم جلدی وسایلمو جمع کردم دست سانا و سانهی و اچا رو گرفتم میدویدمـ... اون شوگای دیوونه دنبالمون میدوید اما وقتی وارد کوچه ی تاریک خونمون شدیمـ... دیه دنبالمون نیومد... یه دهن سانهیو یکی گرفت ترسیدمـ داشتیمـ کمک میکردیم باز ک یمی دیع منو از پشت گرفت با تمام توانم دستشو گاز گرفتم اچا و سانام هنو داشتن کمک سانهی میکردن وقتی اون شخصو گاز گرفتم... خونش ت دهنم جمع شد تا ولش کردمــــ یه دادی از ته دل زد ک ترسیدم ولم کرده بود دهنم پر خون بود اون شخص ک الان فهمیدم پسره داشت فحش میداد یه زره واضح تر گوش دادم:
_... مین.... یو......
به بقیه حرفاش گوش ندادم هنوز داشتم سعی میکردمـ... که یانهی اما هرکول بود انگاری از بس زورش زیاد بود... یاد تیغی ک همجا همرام بود افتادمـ... از ت جیب شلوارم در اوردم و گرفتم سمتش اچا رو نمیدیدم دیدمـ... یکی داره کمکش میکنه اومده کمکه ما انگاری... همون پسرع ک اومده بود کمک ما داد زد:
_شووووگگگگگاااااا.... ببببـــــــــــسسسســــــــــهـــــ....!
یـــــهـــــــو.... دیدم پسره سانهی انداخت رو شونشو رفت... 😢 میدویدم دنبالش امـا... امـا نتونستم بش برسمـ... خونی ک هنو ت دهنم بود داشت میریخت بیرونـ برگشتم و گفت: +بچه بریم پیشه پلی...!!!
اون پسره ک کمکه مون کرد گفت:
_خانم خواهش میکنم ب پلیس خبر ندین این پسرای من ی غلطی خواستن بکنن... گوه خوردن بعد گوش یکیشونو گرفت و گفت:
_بی حیا....!
خندم گرفته بود اما اگه میخندیدم پرو میشدن... گفتم:
_ تا نفهمم شما کی هستین... میرم یهو یکی دیه به پام افتاد و گفت:
_جان من الان بخدا بت میگم... ببین ابرو ی گروه جهانی در خط...
+من وقته الکی ندارمـ... بخاطر شما حدر بدم فک کردین من نفهمم شما بنگتنین... که الهی تمام ارمی هاتون بپرن... وقتی همشون فهمیدن ک... شما چ کسایی هستین....!
خواستم برم ک یکی ازشون داد زد و گفت:
_ هوییی... دختره ی دندون خون اشامی خبر مرگت کجا میری دستمو له کردی...!
رومو برگشتوندم و گفتم:
_میباس... منو نگیری!!!...
بعد رو به بچا گفتم:
_بیاین بریم...!سانا با عجله دنبالم اومد
.....
The girl I don't like
پارت3
رزان:
+گم شو آشغال عوضیییی(با داد)
آچا اومد و گفت:
_واااییی چخبرتونه....!!! ت... ت... ایتجا چیکار میکنیی اغا اصن خسارت ماشینتو میدم دست از سرمون بردار...
مردم داشتن نگامون میکردن این عصبیم میکرد شوگا هل دادم و رفتم بالا بدون اینکه در بزنمـ... وارد اتاق رئیس شدم کثافط بهم چشم داش....!!! اومد با جیغ گفتم:
_چرا بخاطر اون عوضی خواهرمو انداختی بیرونـ هاااعععع؟؟؟!!!!!
اومد جلوم خیلی نزدیک شد تا حدی که نفسش به نفسم میخورد یقمو گرفت... میخواست جلو بکشه که ببوسم اما من خیـــــــــــــــــــــلــــــــــــیــــــــ زرنگتر از این حرفابودم یکی زدم اونجای حساسشـ... و فرار کردم جلدی وسایلمو جمع کردم دست سانا و سانهی و اچا رو گرفتم میدویدمـ... اون شوگای دیوونه دنبالمون میدوید اما وقتی وارد کوچه ی تاریک خونمون شدیمـ... دیه دنبالمون نیومد... یه دهن سانهیو یکی گرفت ترسیدمـ داشتیمـ کمک میکردیم باز ک یمی دیع منو از پشت گرفت با تمام توانم دستشو گاز گرفتم اچا و سانام هنو داشتن کمک سانهی میکردن وقتی اون شخصو گاز گرفتم... خونش ت دهنم جمع شد تا ولش کردمــــ یه دادی از ته دل زد ک ترسیدم ولم کرده بود دهنم پر خون بود اون شخص ک الان فهمیدم پسره داشت فحش میداد یه زره واضح تر گوش دادم:
_... مین.... یو......
به بقیه حرفاش گوش ندادم هنوز داشتم سعی میکردمـ... که یانهی اما هرکول بود انگاری از بس زورش زیاد بود... یاد تیغی ک همجا همرام بود افتادمـ... از ت جیب شلوارم در اوردم و گرفتم سمتش اچا رو نمیدیدم دیدمـ... یکی داره کمکش میکنه اومده کمکه ما انگاری... همون پسرع ک اومده بود کمک ما داد زد:
_شووووگگگگگاااااا.... ببببـــــــــــسسسســــــــــهـــــ....!
یـــــهـــــــو.... دیدم پسره سانهی انداخت رو شونشو رفت... 😢 میدویدم دنبالش امـا... امـا نتونستم بش برسمـ... خونی ک هنو ت دهنم بود داشت میریخت بیرونـ برگشتم و گفت: +بچه بریم پیشه پلی...!!!
اون پسره ک کمکه مون کرد گفت:
_خانم خواهش میکنم ب پلیس خبر ندین این پسرای من ی غلطی خواستن بکنن... گوه خوردن بعد گوش یکیشونو گرفت و گفت:
_بی حیا....!
خندم گرفته بود اما اگه میخندیدم پرو میشدن... گفتم:
_ تا نفهمم شما کی هستین... میرم یهو یکی دیه به پام افتاد و گفت:
_جان من الان بخدا بت میگم... ببین ابرو ی گروه جهانی در خط...
+من وقته الکی ندارمـ... بخاطر شما حدر بدم فک کردین من نفهمم شما بنگتنین... که الهی تمام ارمی هاتون بپرن... وقتی همشون فهمیدن ک... شما چ کسایی هستین....!
خواستم برم ک یکی ازشون داد زد و گفت:
_ هوییی... دختره ی دندون خون اشامی خبر مرگت کجا میری دستمو له کردی...!
رومو برگشتوندم و گفتم:
_میباس... منو نگیری!!!...
بعد رو به بچا گفتم:
_بیاین بریم...!سانا با عجله دنبالم اومد
.....
۶.۳k
۰۷ خرداد ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.