پدرم دفتر شعری آورد

پدرم دفتر شعری آورد

تکیه بر پشتی داد

شعر زیبایی خواند

و مرا برد به آرامش زیبای یقین

زندگی، شاید شعر پدرم بود که خواند

#سهراب_سپهری***
دیدگاه ها (۶)

ﺳﺎﻟﻬﺎ ﺑﻌﺪ ...ﻗـﺮﺍﺭ ﻧﯿﺴﺖ ﺍﺗﻔﺎﻗـﯽ ﺑﯿﻮﻓﺘﺪ !ﻧﻪ ﺩﺭ ﺁﻏﻮﺵ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﻏﻠﺖ...

درون کلبه ای تنها نشستم رو به مردابینمیدانم که بیداری و یا ا...

قلمت را بردار بنویس از همه ی خوبیهازندگی ، عشق ، امیدو هر آن...

یه وقتایی هیچ آرزویی نداری جز اینکه زمان به عقب برگرده، اینک...

بررسی شعر «کلاغ» از (صفیر) بخش دومــــــــــــــــــــــــــ...

🍁🧡#پاییز‌بهاریست‌ک‌عاشق‌شده‌است🧡🍁خودت هم خوب میدانی چه #دشوا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط