مینویسم خطاب به شما، هادیِ دل
مینویسم خطاب به شما، هادیِ دل
دو جلد کتاب!
زندگی نامه ی عجیبی بود
یک ماژیک آبی رنگ دستم گرفته بودم
، با چشم دنبال تلنگر از زبان شما میگشتم
از این خاطره به خاطره ی بعدی میرفتم و مشتاق تر برای شناختن شما
مگر چقدر مردانگی و غیرت را میشود در یک نفر جمع کرد
انقدر خوبی را چطور در قلبتان جای دادید که رفیق شهید خیلی ها شده اید
که وقتی اسمتان می آید چشمانشان برق میزند و میگویند دوستتان دارند
من خواندم و مقایسه کردم
واقعا ما را از یک خاک سرشته اند؟
ما کجا، شما کجا، دغدغه های ما کجا، دغدغه های شما...
ما سرمان را گرم چه کرده ایمو شما...
ما مالمان را دودستی میچسبیم، برای هزارتومن ارزانتر خریدن یک جنس ساعتها چانه میزنیم
شما حقوقتان را دودستی به رفیقتان میدادید که شرمنده خانواده اش نشود و فرصت نمیدادید حتی ازتان تشکر کند ، گازش را میگرفتید میرفتید.
ما ساعتها جلوی آینه می ایستیم که خوشتیپ و جذاب به چشم بیاییم، بعد شما وقتی دیدید دل دختری را لرزانده اید فردایش موی سر تراشیده و شلخته سرکار رفتید که وقتی شما را دید دیگر سمتتان نیاید !
ما برای فخر فروشی به دیگران خودمان را به زحمت می اندازیم، سرمان را بالاگرفته با غرور راه میرویم
شما با آنکه پیروز میدان بوده اید از عمد میباختید که به خودتان مغرور نشوید.
ما مدام از زمین و زمان شاکی، تنبلی را اساس زندگیمان کردیم و شما یک گردان خسته را با خنده و شوخی هایتان سر پا میکردید.
ما کجا... شما کجا
ما که بنده ایم رفتار و مرام شما را دیدیم عاشق شخصیتتان شدیم
حق دارد خدا که عاشقتان شود
برایمان دعا کنید کمی تکان بخوریم
برگردیم
امام زمانمان چنین سربازی نمیخواهد ...
دو جلد کتاب!
زندگی نامه ی عجیبی بود
یک ماژیک آبی رنگ دستم گرفته بودم
، با چشم دنبال تلنگر از زبان شما میگشتم
از این خاطره به خاطره ی بعدی میرفتم و مشتاق تر برای شناختن شما
مگر چقدر مردانگی و غیرت را میشود در یک نفر جمع کرد
انقدر خوبی را چطور در قلبتان جای دادید که رفیق شهید خیلی ها شده اید
که وقتی اسمتان می آید چشمانشان برق میزند و میگویند دوستتان دارند
من خواندم و مقایسه کردم
واقعا ما را از یک خاک سرشته اند؟
ما کجا، شما کجا، دغدغه های ما کجا، دغدغه های شما...
ما سرمان را گرم چه کرده ایمو شما...
ما مالمان را دودستی میچسبیم، برای هزارتومن ارزانتر خریدن یک جنس ساعتها چانه میزنیم
شما حقوقتان را دودستی به رفیقتان میدادید که شرمنده خانواده اش نشود و فرصت نمیدادید حتی ازتان تشکر کند ، گازش را میگرفتید میرفتید.
ما ساعتها جلوی آینه می ایستیم که خوشتیپ و جذاب به چشم بیاییم، بعد شما وقتی دیدید دل دختری را لرزانده اید فردایش موی سر تراشیده و شلخته سرکار رفتید که وقتی شما را دید دیگر سمتتان نیاید !
ما برای فخر فروشی به دیگران خودمان را به زحمت می اندازیم، سرمان را بالاگرفته با غرور راه میرویم
شما با آنکه پیروز میدان بوده اید از عمد میباختید که به خودتان مغرور نشوید.
ما مدام از زمین و زمان شاکی، تنبلی را اساس زندگیمان کردیم و شما یک گردان خسته را با خنده و شوخی هایتان سر پا میکردید.
ما کجا... شما کجا
ما که بنده ایم رفتار و مرام شما را دیدیم عاشق شخصیتتان شدیم
حق دارد خدا که عاشقتان شود
برایمان دعا کنید کمی تکان بخوریم
برگردیم
امام زمانمان چنین سربازی نمیخواهد ...
۱۶.۴k
۰۸ فروردین ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.