کاش برای یک بار هم که شده محال ترین ها ممکن می شدند
کاش برای یک بار هم که شده محال ترین ها ممکن می شدند
ومن قدرتی پیدا می کردم از جنس پرواز
پر می کشیدم و دور می شدم از این همه حصاری که جنسشان از تنهایی است و دلگیری..
خودم را سراسیمه می رساندم به آغوش امن آسمان،
سرم را می گذاشتم روی شانه اش
بغض های کهنه ام رامی سپردم به دست ابرها و دیگر مهم نبود که عاقبت این باریدن سیل می شود یانه..
دنج ترین جای آسمان خانه ای می ساختم و دلگرم میشدم به همسایگی خورشید
و از پنجره ی خانه ام زل می زدم به زمین وآدم هایش
آدم هایی که دیگر دستشان به آرامشم نمی رسید.
آدم هایی که از آن بالا رنگ باخته بودند و دیگر خبری از نیش پررنگ حرف هایشان در زندگی ام نبود و
این فاصله از آن ها یک نقطه ی کور ساخته بود وبس..
کاش برای یک بار هم که شده،
محال ترین ها ممکن می شدند.
ومن قدرتی پیدا می کردم از جنس پرواز
پر می کشیدم و دور می شدم از این همه حصاری که جنسشان از تنهایی است و دلگیری..
خودم را سراسیمه می رساندم به آغوش امن آسمان،
سرم را می گذاشتم روی شانه اش
بغض های کهنه ام رامی سپردم به دست ابرها و دیگر مهم نبود که عاقبت این باریدن سیل می شود یانه..
دنج ترین جای آسمان خانه ای می ساختم و دلگرم میشدم به همسایگی خورشید
و از پنجره ی خانه ام زل می زدم به زمین وآدم هایش
آدم هایی که دیگر دستشان به آرامشم نمی رسید.
آدم هایی که از آن بالا رنگ باخته بودند و دیگر خبری از نیش پررنگ حرف هایشان در زندگی ام نبود و
این فاصله از آن ها یک نقطه ی کور ساخته بود وبس..
کاش برای یک بار هم که شده،
محال ترین ها ممکن می شدند.
۵.۰k
۰۸ فروردین ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.