پاره ای لحظهها چه کشندهاند کاش میکشتند نه نمیکشند
پاره ای لحظهها چه کشندهاند. کاش میکشتند، نه، نمیکشند. کشندهاند. به دشنه ای آسودهات نمیکنند. به دود عذاب، خفهات نمیکنند. تا خفگی، تا مرز خفگی میکشانندت و همان جا نگاهت میدارند. چنان که انگار میان آتش و دود، حلق آویز مانده ای.سینهات از دود داغ پر شده است و چشمهایت دو لختهٔ خون، در عذاب آتش میسوزد.
* کلیدر *
محمود دولت آبادی
#بریده_کتاب
* کلیدر *
محمود دولت آبادی
#بریده_کتاب
- ۳۲۵
- ۰۷ دی ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۱۶)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط