آنقدر مست نگاه تو شدم

آنقدر مست نگاه تو شدم
که شب از نیمه گذشت
روز گذشت
ماه گذشت
سال گذشت

و خیالم که بسی با تو نشستن
همه آنست
همه جان است
و بس اندیشه که با بودن تو کن فیکان است

و خدایی که یزال است بداند
که همین عشق،که سرنشتر جانست
خودش قاتل جان است

#عطیه_هجرتی
دیدگاه ها (۱۷)

پاره ای لحظه‌ها چه کشنده‌اند. کاش می‌کشتند، نه، نمی‌کشند. کش...

ﻣﯽ ﻧﻮﯾﺴﻢ ﺩﻭﺳﺘﺖ ﺩﺍﺭﻡﺑﺨﻮﺍﻥ ﺩﻟﻢ ﺑﺮﺍﯾﺖ ﺗﻨﮓ ﺷﺪﻩﻣﯽ ﻧﻮﯾﺴﻢ ﺑﻪ ﯾﺎﺩﺕ ﻫ...

قفس در چشم مرغ خانگی خانه ست، زندان نیستقناری تا نمی داند به...

همیشه مقدار ثابتی “یاد تو ” در من هست ….زمانی به شکل رودگاهی...

میان عشق و درد---پارت هفتم:تهیونگ داشت چمدونش رو می‌بست و یو...

منو ببخش کوچولو …بعد از یک حموم دلنشین ، به همراه فنجونی قهو...

(لطفاً حمایت کنید❤️)نام: سرنوشت لیا p:3دختره: سلام اسمم سون ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط