(part2)
(part2)
داشتیم حرف میزدیم که استاد اومد و گفت
(علامت استاد&)
&خوب بچهها امروز یه دانش آموز جدید داریم میتونی بیای تو
بعد یه پسر خیلییی جذاب وارد کلاس شد میا راست میگفت خیلییییی کراشه عرررررر
&خودتو معرفی کن پسرم
کوک:سلام من جئون جانگکوک هستم و امیدوارم در کنار هم این سال رو به شادی بگذرونیم:)
خداااااا حتی حرف زدنشم جذابه😭
&خوب جانگکوک میتونی کناره ا.ت بشینی
چی وای خدا یعنی قراره بیاد پیش من بشینه آه دختر آروم باش هیچی نیست
(ویو کوک)
وقتی گفت پیش ا.ت بشین خیلی خوش حال شدم این دختر خیلی کیوت و گوگولی مخصوصا اون لباش کاشکی میشد ببوسمش رفتم نشستم کنارش
کوک:سلام آه فکر کنم اسمت ا.ت بود خوشبختم
ا.ت:همچنین
بعد استاد شروع کرد درس دادن اما من بیشتر حواسم به ا.ت بود خیلی کیوته
(ویو ا.ت)
تو کل کلاس نگاه های سنگین ی نفر رو حس میکردم زیر چشمی نگاه کردم دیدم کوک داره نگام میکنه
(پرش به چند ساعت بعد)
بالاخره کلاس تموم شد همه داشتن وسایلشونو جمع میکردن راستی تو زنگ تفریح ها کلا با کوک بودم اون بهم گفت که دوست نداره رسمی باهاش حدف بزنم
همه رفتن فقط من و کوک تو کلاس بودیم
کوک:ا.ت میخوای باهم بریم یکم قدم بزنیم
ا.ت:اوکی بریم
داشتیم از مدرسه میرفتیم بیرون که پام سر خورد و افتادم روی کوک
ا.ت:آه ببخشید پام سر خورد
کوک حرف نمیزد و فقط نگام میکرد خواستم پاشم که محکم کمرم رو گرفت و منو به خودش نزدیک کرد
ا.ت:چ...ی...کار...می...کنی
کوک چیزی نگفت و فقط نگام میکرد تا این که چشمش خورد به لبم پرتش کردم اون ور و پاشدم دیدم افتاده رو زمین
ا.ت:بب...ببخشید
کوک:اشکال نداره
از رو زمین پاشد و گفت
کوک:بیا بریم
ا.ت:باشه
رفتیم بیرون و به سمت خونه حرکت کردیم تو راه کلی حرف زدیم که نفهمیدیم کی رسیدیم
ا.ت:ممنون که تا اینجا اومدی
کوک:خواهش میکنم آه راستی شمارت رو بده تا بعدن هماهنگ کنیم بریم بیرون
ا.ت:اوکی
شمارمو بهش دادم و خداحافظی کردم
ا.ت:بازم ممنون فعلا خداحافظ
کوک:خداحافظ بعدن میبینمت
رفتم تو و رفتم بالا تا برای مهمونی آماده بشم الان ساعت ۳ تا دوش بگیرم و میکاپ کنم شده ساعت ۶ پاشدم رفتم حموم یه حموم نیم ساعته کردم و اومدم بیرون
موهام رو خشک کردم و گوجه ای بستم شروع کردم به میکاپ کردن یه میکاپ لایت کردم و رفتم که لباسم رو انتخاب کنم در آخر هم یکی از لباس هام رو انتخاب کردم (عکسش رو میزارم) و پوشیدم و یک عطر شیرین زدم و ساعت رو نگاه کردم ۶:۸ دقیقه بود الاناست که برسن صدای زنگ در اومد بالاخره رسیدن رفت پایین با چیزی که دیدم شک شدم او..اون کوکه
م.ک(مامان کوک):سلام عزیزم خیلی وقت بود ندیده بودمت
م.ا:واقعا خیلی خوشحالم که دوباره میبینمتم
م.ک:منم
ب.ا:سلام خوش اومدید
ک.ب:ممنونم
کوک:سلام خاله جون
م.ا:آه پسرم خیلی خوش اومدی
کوک:ممنون
(ویو کوک)
داشتیم حرف میزدیم که صدای پای یکی رو شنیدم همه برگشتن سمت صدا وایسا ببینم او...اون ا.ت چقدر خشگل شده
م.ا:دخترم اومدی بیا با دوستم اشنات کنم
ا.ت اومد نزدیکتر و سلام داد
م.ک:سلام دختر قشنگم خوبی؟
ا.ت:خیلی ممنون شما چطورین؟
م.ک:خوبم عزیز دلم
م.ا:خب ایشون دوست من م.ک هستند شوهرشون پ.ک و پسرشون...
ا.ت:قبلا با کوک آشنا شدم
م.ک:چقدر خوب کجا هم رو دیدید؟
ا.ت:باهم همکلاسی هستیم
م.ا:آه که این طور
همه رفتیم تو حال و نشستیم بعد یکم حرف زدن رفتیم سر میز شام بعد خوردن غذا دوباره رفتیم نشستیم و شروع کردیم حرف زدن
(پرش ۳ ساعت بعد)
(ویو ا.ت)
خیلی خوابم میومد برای همین تصمیم گرفتم برم بخوابم
ا.ت:با اجازه من برم بخوابم
م.ک: ...
برای پارت بعد باید به ده تا لایک برسه
پس حمایت کنید کیوتام 💚🍃
داشتیم حرف میزدیم که استاد اومد و گفت
(علامت استاد&)
&خوب بچهها امروز یه دانش آموز جدید داریم میتونی بیای تو
بعد یه پسر خیلییی جذاب وارد کلاس شد میا راست میگفت خیلییییی کراشه عرررررر
&خودتو معرفی کن پسرم
کوک:سلام من جئون جانگکوک هستم و امیدوارم در کنار هم این سال رو به شادی بگذرونیم:)
خداااااا حتی حرف زدنشم جذابه😭
&خوب جانگکوک میتونی کناره ا.ت بشینی
چی وای خدا یعنی قراره بیاد پیش من بشینه آه دختر آروم باش هیچی نیست
(ویو کوک)
وقتی گفت پیش ا.ت بشین خیلی خوش حال شدم این دختر خیلی کیوت و گوگولی مخصوصا اون لباش کاشکی میشد ببوسمش رفتم نشستم کنارش
کوک:سلام آه فکر کنم اسمت ا.ت بود خوشبختم
ا.ت:همچنین
بعد استاد شروع کرد درس دادن اما من بیشتر حواسم به ا.ت بود خیلی کیوته
(ویو ا.ت)
تو کل کلاس نگاه های سنگین ی نفر رو حس میکردم زیر چشمی نگاه کردم دیدم کوک داره نگام میکنه
(پرش به چند ساعت بعد)
بالاخره کلاس تموم شد همه داشتن وسایلشونو جمع میکردن راستی تو زنگ تفریح ها کلا با کوک بودم اون بهم گفت که دوست نداره رسمی باهاش حدف بزنم
همه رفتن فقط من و کوک تو کلاس بودیم
کوک:ا.ت میخوای باهم بریم یکم قدم بزنیم
ا.ت:اوکی بریم
داشتیم از مدرسه میرفتیم بیرون که پام سر خورد و افتادم روی کوک
ا.ت:آه ببخشید پام سر خورد
کوک حرف نمیزد و فقط نگام میکرد خواستم پاشم که محکم کمرم رو گرفت و منو به خودش نزدیک کرد
ا.ت:چ...ی...کار...می...کنی
کوک چیزی نگفت و فقط نگام میکرد تا این که چشمش خورد به لبم پرتش کردم اون ور و پاشدم دیدم افتاده رو زمین
ا.ت:بب...ببخشید
کوک:اشکال نداره
از رو زمین پاشد و گفت
کوک:بیا بریم
ا.ت:باشه
رفتیم بیرون و به سمت خونه حرکت کردیم تو راه کلی حرف زدیم که نفهمیدیم کی رسیدیم
ا.ت:ممنون که تا اینجا اومدی
کوک:خواهش میکنم آه راستی شمارت رو بده تا بعدن هماهنگ کنیم بریم بیرون
ا.ت:اوکی
شمارمو بهش دادم و خداحافظی کردم
ا.ت:بازم ممنون فعلا خداحافظ
کوک:خداحافظ بعدن میبینمت
رفتم تو و رفتم بالا تا برای مهمونی آماده بشم الان ساعت ۳ تا دوش بگیرم و میکاپ کنم شده ساعت ۶ پاشدم رفتم حموم یه حموم نیم ساعته کردم و اومدم بیرون
موهام رو خشک کردم و گوجه ای بستم شروع کردم به میکاپ کردن یه میکاپ لایت کردم و رفتم که لباسم رو انتخاب کنم در آخر هم یکی از لباس هام رو انتخاب کردم (عکسش رو میزارم) و پوشیدم و یک عطر شیرین زدم و ساعت رو نگاه کردم ۶:۸ دقیقه بود الاناست که برسن صدای زنگ در اومد بالاخره رسیدن رفت پایین با چیزی که دیدم شک شدم او..اون کوکه
م.ک(مامان کوک):سلام عزیزم خیلی وقت بود ندیده بودمت
م.ا:واقعا خیلی خوشحالم که دوباره میبینمتم
م.ک:منم
ب.ا:سلام خوش اومدید
ک.ب:ممنونم
کوک:سلام خاله جون
م.ا:آه پسرم خیلی خوش اومدی
کوک:ممنون
(ویو کوک)
داشتیم حرف میزدیم که صدای پای یکی رو شنیدم همه برگشتن سمت صدا وایسا ببینم او...اون ا.ت چقدر خشگل شده
م.ا:دخترم اومدی بیا با دوستم اشنات کنم
ا.ت اومد نزدیکتر و سلام داد
م.ک:سلام دختر قشنگم خوبی؟
ا.ت:خیلی ممنون شما چطورین؟
م.ک:خوبم عزیز دلم
م.ا:خب ایشون دوست من م.ک هستند شوهرشون پ.ک و پسرشون...
ا.ت:قبلا با کوک آشنا شدم
م.ک:چقدر خوب کجا هم رو دیدید؟
ا.ت:باهم همکلاسی هستیم
م.ا:آه که این طور
همه رفتیم تو حال و نشستیم بعد یکم حرف زدن رفتیم سر میز شام بعد خوردن غذا دوباره رفتیم نشستیم و شروع کردیم حرف زدن
(پرش ۳ ساعت بعد)
(ویو ا.ت)
خیلی خوابم میومد برای همین تصمیم گرفتم برم بخوابم
ا.ت:با اجازه من برم بخوابم
م.ک: ...
برای پارت بعد باید به ده تا لایک برسه
پس حمایت کنید کیوتام 💚🍃
۱۰.۶k
۰۸ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.