و تنت وطنم

و تنت، وطنم
چشمانت منظومه ای گمشده ای از ستاره های پرنور اسمان هفتم است ، و صدایت به جرات میتوانم قیاس کنم با سخن گعتن فرشتگان با خدا
محبوب من!در این اشفته بازاری که تمام شهرها را بوی مرگ فرا گرفته انچنان بودنت مرا شاد کرده است که تمام سلول هایم فریاد زنده باد رندگی سر میدهند
تو با اینهمه امید به زندگی چگونه پیامبر نشده ای ؟؟؟
دیدگاه ها (۶)

نگات کردم نمیدونم که بار چندمی میشه چقد خوبه کنار تو موهام ج...

گفتم که نرو ...رفتن تو رنج عـــــــــــــذاب استچقد سخته قرن...

محبوب من !من دائما شـــــــــــــــما را دوســــــــت میــــ...

ثبت خاطرات از نوع سه نفره اون کوچوک میرزای وسطو نگا کنید اخه

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط