تلخ و شیرین(پارت 24)

دیانا:بعد از کلی هیجان رفتیم نشستیم سر نیمکت های شهربازی
رضا:خب شما کی اومدین
ارسلان:ما رفته بودیم برا سالن
رضا:سالن چی
ارسلان:برا عقد دیگه
عسل:به سلامتییی مبارکه
رضا:ما رو یادتون. نره
ارسلان:این چه حرفیه بابا
دیانا:شما تو لیست نفرات خاص هستینننن
عسل:قربونتت
ارسلان:خب ما دیگه کم کم بریم
دیانا:آره ساعت نزدیک 12 شده
رضا:منو عسل هم بریم خدافز
..........
دیانا:رفتم خونه دیدم همه خوابن ،رفتم لباسامو عوض کردم رفتم یه لیوان آب خوردم و اومدم سر تخت
ارسلان:رفتم دیدم نیکا داره گریه می‌کنه،نیکا چی شده
نیکا:متین میگه من دیگه این رابطه ی خراب رو نمی‌خوام
ارسلان:اشکال نداره بعد آشتی میکنید.بغلش کردم
ببخشید کم بود💦🥹🥲
دیدگاه ها (۱)

سلام سلام

سلام سلام گرمممممم

تلخ و شیرین (پارت 23)

هر سوالی که دارین اینجا بپرسین من جواب بدم !حوصلم سر رفته🤥🙂

رمان لجبازی پارت: 28

رمان بغلی من پارت ۶۳دیانا: آره ارسلان: حالا من از حرفی که او...

رمان رویای منپارت ۱۳+بیا(دستاشو با لبخند باز کرد) -ویینگ خوب...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط