پارت ۷ ددی سکسی من:
پارت ۷ ددی سکسی من:
جیمین:داشتم شماره رستوران رو میگرفتم ک کوک زنگ زد:
-هیونگاااااا معلوم هس کجایی؟
+کوک آروم تر گوشم درد گرفت.یعنی چی معلوم هس کجام
-جیمیناااااا یعنی یادت نمیاد؟قرار بود امروز بریم رستوران
+وااایییی یادم رفته بود
تهیونگ از پشت تلفن:نخود مغز تشریف داری دیگه.
+هویییی ته ته نخود مغز خودتی
بدون اینکه بزارم حرف بزنه گوشی رو قطع کردم و به سمت اتاق رینا رفتم
رینا:
روی تخت دراز کشیدم و مشغول چک کردن گوشیم شدم.طبق معمول هیچ پیامی نداشتم.
+رینا اجازه هست بیام تو؟
در رو باز کردم.
+ببخشید رینا من یه کاری برام پیش اومده باید برم.غذا برات سفارش دادم نیم ساعت دیگ میرسه.
-باشه ممنون.
جیمین که رفت پریدم توی اتاق و لباسام رو عوض کردم.یه نیم تنه مشکی کوتاه و یه دامن کوتاه ستش رو پوشیدم.نیم تنه ام جوری بود ک کل زندگانیم رو معلوم میکرد ولی خب جیمین حالا حالا ها نمیومد و منم باید راحت باشم خو.
جیمین:
ای بابا ته بیراهم نمیگه که نخود مغزم.گوشیم رو یادم رف.
آروم در خونه رو باز کردم که گوشیم رو بردارم.
رینا:
داشتم آشپزخونه رو میگشتم که چشمم به یه بسته کاکائو بالای یخچال افتاد.جوووونمممم من عاشق کاکائوممممم.سریع یه صندلی برداشتم و رفتم بالای یخچال.
+رینا اونجا چیکار میکنی
-جیییغغغغغغغ
با شنیدن صدایی ک از بیرون اومد ترسیدم و از روی صندلی افتادم پایین.آماده بودم تبدیل به کتلت شم که...
#ادمین_نازی
جیمین:داشتم شماره رستوران رو میگرفتم ک کوک زنگ زد:
-هیونگاااااا معلوم هس کجایی؟
+کوک آروم تر گوشم درد گرفت.یعنی چی معلوم هس کجام
-جیمیناااااا یعنی یادت نمیاد؟قرار بود امروز بریم رستوران
+وااایییی یادم رفته بود
تهیونگ از پشت تلفن:نخود مغز تشریف داری دیگه.
+هویییی ته ته نخود مغز خودتی
بدون اینکه بزارم حرف بزنه گوشی رو قطع کردم و به سمت اتاق رینا رفتم
رینا:
روی تخت دراز کشیدم و مشغول چک کردن گوشیم شدم.طبق معمول هیچ پیامی نداشتم.
+رینا اجازه هست بیام تو؟
در رو باز کردم.
+ببخشید رینا من یه کاری برام پیش اومده باید برم.غذا برات سفارش دادم نیم ساعت دیگ میرسه.
-باشه ممنون.
جیمین که رفت پریدم توی اتاق و لباسام رو عوض کردم.یه نیم تنه مشکی کوتاه و یه دامن کوتاه ستش رو پوشیدم.نیم تنه ام جوری بود ک کل زندگانیم رو معلوم میکرد ولی خب جیمین حالا حالا ها نمیومد و منم باید راحت باشم خو.
جیمین:
ای بابا ته بیراهم نمیگه که نخود مغزم.گوشیم رو یادم رف.
آروم در خونه رو باز کردم که گوشیم رو بردارم.
رینا:
داشتم آشپزخونه رو میگشتم که چشمم به یه بسته کاکائو بالای یخچال افتاد.جوووونمممم من عاشق کاکائوممممم.سریع یه صندلی برداشتم و رفتم بالای یخچال.
+رینا اونجا چیکار میکنی
-جیییغغغغغغغ
با شنیدن صدایی ک از بیرون اومد ترسیدم و از روی صندلی افتادم پایین.آماده بودم تبدیل به کتلت شم که...
#ادمین_نازی
۶۴.۹k
۰۳ دی ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.