کوچه ای بی عبورم شبی بی مهتاب

کوچه ای بی عبورم ،شبی بی مهتاب…
درد چون هواست و به ناچار میکشم نفس….
قورت داده ام زمستان را
یخ بسته دلم…
گیر کرده ام در خلوت ِ خاموش و جا مانده ام در فصلی که عشق
راهش از من جدا گشت…
دیگر مرا
نمیشناسد آن آشنای دور…
آفتاب آرزوهایم را
ربوده فلک
دیگر
تابشی نیست
این دلِ یخ بسته
بهارش را خاک کرده اند….
دیدگاه ها (۱)

کوچه ی دلم را برای عبور نگاهت آب و جارو کرده امدیگران با عبو...

عشق پاڪمتمـامِ دلخوشے هایم تو هستےهمانےکہ بہ قلبِ من نشستےهم...

انتظار بزرگترین ظلمیستڪہ با تمام وجودم حس ڪردماین روزهاتنها ...

#عکاسی

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط