مافیای شیطون پارت8

مافیای شیطون پارت8
جیمین ویو
چه جوری بهش بگم دوسش دارم من حتا حلقه هم براش خریدم ولی جرئت ندارم بهش بگممم چرااا
شاید از جوابش میترسم
یونجی ویو
یه حس خواسی نسبت بهش داشتم انگار دوسش داشتم نه نه من نمیخوام
جیمین: به کوه رسیدیم حالا باید تا اونجا بریم بقیشو پیدا
یونجی:....
جیمین:یونجی
یونجی:.....
جیمین سرشو برمیگردنه تا ببینه چرا یونجی جواب نمیده
جیمین:اوه پشمام خوابه
یونجی یه هو بیدار میشه
یونجی:من کجام اینجا کجاس اها سلام ساعت چند راه افتادیم الان ساعت چنده
جیمین:*خنده ساعت9:34دقیقه صبح راه افتادیم الان ساعت5:36ظهره
یونجی:اها چه جالب پس من میگیرم کپه مرگمو میذارم
جیمین:باشه بخواب
*رسیدن
جیمین:از اینجا به بعد باید پیاده بریم
یونجی:نهههه خستممم
جیمین:میخوای بیای روی شونه های من
یونجی:امممم ارههههه
جیمین:بپر بالا
یونجی:باشش
پرش زمانی
1ساعت بعد
یونجی:دیگه خسته شدی
جیمین:حالا که رسیدیم میگی
یونجی:رسیدیممم اخجونننن
اینجا کجاس تا حالا نیومدم
امممم اینجا همون هتل معروف نیس
جیمین:اره همونجاس
یونجی:خب نریم داخل
جیمین:بریممم
یونجی:اممم خب چیکار کنیم
جیمین:اممم اینجا همه چی داره اول چیکار کنیم